در حسین آباد پایین در چند قلعه ای که بود، زندگی می کردند تا تعداد احباء از 9 نفر بیشتر شود. 8 – 9 کیلومتری حسین آباد در شمال او چشمه سارانی بود که آن هم متعلق به آقای وثیقی بود. شمس الله با پدر میروند و آنجا را آباد می کنند و دومین نطقه امری برقرار میگردد. در آنجا هداوندی ها و ایوانکیها با این عزیزان مراوده می کنند و از امر جمال مبارک آگاه میشوند. حسین آباد باغهای پر از انار و انجیر داشت که پائیز آنها را به میدان جهت فروش می بردند. تمام دشت گندم و جو و شبدر و یونجه می کاشتند و هندوانه و خربزه های بسیار شیرین و بی نظیری داشت. بعد از چند سال که یکی دو احباء حسین آباد پایین فوت نمودند، شمس الله و همسرش آمدند که محفل روحانی تکمیل باشد. حسین آباد آب بسیار شوری داشت که قابل خوردن نبود. از طهران و اطراف آب خوردن را با ظرف به آنجا می آوردند ولی این عزیزان عشق میکردند و شب و روز کشاورزی می نمودند و کاشت درخت و دامداری عشق آنها بود و از همه مهمتر داشتن اولادهای زیاد همچون پدر، بر زینت حسین آباد افزوده بود.
آقای شمس الله ناشری و قمر خانم دارای 7 اولاد شده اند که هر یک از دیگری بهتر بودند و وارث ایمانی سید عبدالله بهترین هدیه آنها است. اولین اولاد ضیاءالله، دومین ناهید، سومین لطف الله، چهارمین آذر، پنجمین بهرام، ششمین مینا و هفتمین بدیع می باشند. این عزیزان دوش به دوش پدر در حسین آباد کشاورزان نمونه ای بودند و دختران هم مانند مادر شیرزن بیشه محبت الله بودند. خانه ای بسیار بزرگ در اختیار همه بود و با باربند طویله و انبارهای بزرگ و دشتی وسیع جولانگاه آنها بود. همه اهل محل آنها را به بهائیت و انسانیت و مردانگی میشناختند.
اولین اولاد، ضیاءالله با خانم ژنا رحمانی از احبای سیسان ازدواج نمود و دارای سه فرزند به نام طلوع و سحر و مونا گردیدند. در اواسط انقلاب به کانادا رفتند و مقیم شدند. چند سالی است که خانه ای در طهران خریده اند و اولادهایش ایران را بیشتر دوست دارند و در هر دو کشور قائم به خدمت هستند.
دومین اولاد، ناهید همسر آقای عطاءالله رضوانی گردید که ثمره ازدواج آنها سه اولاد به نام های رامین، آرمین و شبنم بود که جوانانی بی نظیر و فعال می باشند و به پاکی و قداست معروف عام و خاص هستند.
سومین اولاد، لطف الله که همسر او مهناز خانم بهادر مظلومترین زن دنیا بود و اولادهایی به نام های نیکا، تینا و متین دارند. نیکا خانم با آقای انوشیروان هدایت جوشقانی ازدواج نموده است و یک اولاد به نام ملودی دارند. چهارمین اولاد، آذر همسر آقای علی محمد یزدانی، فرزند شمس الله یزدانی می باشد که دارای دو دختر به نام ساغر و دلارام می باشند. ساغر خانم با آقای مشیل اسماعیل پور ازدواج نمود و 2 دختر به نام سارینا و آدرینا دارند و در ایران ساکن هستند اما دلارام با آقای معین نوروزی میاندوآبی ازدواج نمود و ثمره ازدواج آنها اولادی به نام آدریان که در استرالیا مقیم می باشد.
پنجمین اولاد، بهرام که همسر او فرح خانم طالعی جوشقانی بود و دو دختر به نام های روژین و ملینا دارند. ششمین اولاد، مینا که همسر سیاوش رضوانی گردید که مقیم بلژیک می باشند. هفتمین اولاد، بدیع الله که همسر او هدی قادری جوشقانی و صاحب اولادهایی به نام های الینا و الیکا میباشند. مدایح نفوس بسیار عالی است ولی می گویند چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. (شمس الله یعنی خورشید خدا – قمر یعنی ماه) چه اسم های زیبائی که اولادها نامشان هر یک بهتر از دیگری است و چیزی که مهم است تربیت و ایمان و درستکاری که والدین به اولادها آموخته اند. دعای سید عبدالله و ملکه خانم و پاداشی الهی که خدا داده است و سبب شده است که افراد فوق در هر نقطه که زندگی می کنند، نمونه هستند. بچه هایی که در کوه و کوهسار زندگی کرده اند و حبّ جمال مبارک در قلبشان نقش بسته است و هرچه خواسته اند از خدای خود خواسته اند و خداوند هم اجر عظیمی به آنها عنایت کرده است. از نظر صفت و کاسبی و تجارت اولادها و نوه های شمس الله ناشری حرف اول را می زنند و در خدمت کردن پیشقدم اند. هدفشان مقدّس و پاک و راهشان راه پدر و مادر و اجداد است. دور از هر آلودگی دنیوی و قائم و به خدمت هستند. سرشار از محبّت هستند که از بزرگان به ارث بردهاند.
صحبت از شمس الله ناشری بود. ایشان هزاران درخت غرس نمود، آب داد و کود داد تا پرورش یافتند. هرکس جاسبی یا جوشقانی یا اردستانی و هر غریبه و آشنا که به حسین آباد میرفت صندوق عقب ماشین آنها از خربزه و هندوانه و انار و انجیر و شیر و ماست و پنیر پر بود که به سوی طهران باز میگشتند. قمر خانم قسم میداد به خاطر خدا بخورید و ببرید. شمس الله و همسرش در آخرالحیات عضو محفل روحانی و مصدر خدمات امریّه بودند. خانه آنها به روی همه باز بود و هرگونه جلساتی را با آغوش باز و خوشروئی پذیرا بودند. اولادها تا زمانیکه ازدواج نکردند آنجا را ترک نکردند و همه هر جمعه و پنجشنبه در حسین آباد دور هم جمع بودند. یک نفر کباب درست می کرد و یک نفر غذا می پخت. دامادها که جاسبی بودند به شمس الله کمک می نمودند و درو می نمودند و یونجه میچیدند. در خانه آنها مهر و محبت و اخلاق بهائی همیشه حاکم بود. سر سفره آنها بیش از 30 نفر غذا میخوردند و وقتی مهمان بیشتر می آمد بسیار لذّت میبردند. در دره ها چه لذّتی داشت و کوه و دشت صفائی داشت. اعیاد عید رضوان از مناطق دیگر هم به خانه شمس الله می آمدند و پایگاه عظیمی برای مهمانان بود و مرغ و خروس و گوسفند، بره و بزغاله برای مهمانان آماده بود. شیرزنی مانند قمر، مادری مانند او را نزائید و تاریخ مانند او را ندید. همت و پشتکار و اخلاق حسنه ای داشت که هنوز هم در زمان پیری همراه او است. قیافه نورانی او را انسان بسیار دوست دارد و از قدیم گفته اند انسان بروی باز جائی میرود نه به درب باز.
این مطالب قطره ای از حسن اخلاق و ایمان و وفاداری آنها بود. برخورد این زن و شوهر با همسایگان به اندازه ای محبّت آمیز بود که هرگز هیچکس به آنها جز احترام کاری نداشت. قمر خانم نانوای ماهری بود و انواع نانها را میپخت و برای همسایگان هم بدون مزد نان می پخت و میگفت ثواب دارد. تصور کنید چه وحدتی و استقامتی که چنین خانواده پر جمعیتی جز مهربانی به هم یکبار هم از یکدیگر دلگیر نشدند. حسین آباد مدرسه نبود و پسرهای آقای ناشری که عاشق موتور بودند، با موتور به ایوانکی میرفتند و درس میخواندند و دخترها هم منزل فامیل در طهران درس خواندند. دختران مانند مادر ساکت، آرام، مهمان نواز و خوش اخلاق و با ایمان بودند و عشق آنها در تربیت اولاد نمونه هست و بسیار خوب هم موفق شده اند. پسرها مانند پدر پرکار، مقاوم و موفق در هر اموری بودند و چیزی که باعث افتخار ما جاسبی ها هست، این است که هرگز خود را فراموش نکرده ایم و ثروت و مقام ما را از راه حق دور نکرده است بلکه مقاوم تر و محکم تر و خداپرست تر و شاکر و ساجد نموده است. هرچه داریم از آن خداست و خدمت به خلق از وظائف هر مؤمن و مخلصی است و وظیفه دارد در حدّ توان به خلق بدون استثناء خدمت نماید.
در حسین آباد در اثر خشکسالی چند سالی از کاشتن گندم و جو خبری نبود. زمین های بسیاری در دست شمس الله بود که در زمان انقلاب از او گرفتند و فقط یک باغ به او دادند که اولادها به خاطر خشکسالی باغ را آبیاری قطره ای می نمودند و درختهای پسته در آن کاشتند. کلّ درختهای حسین آباد وقتی مصادره گردید، رعیت ها توجه نکردند و قهر روزگار هم خشکسالی را هدیه داد و فقط باغ شمس الله به همت اولادها و نوه ها سبز و خرّم است.
آقای شمس الله ناشری بعد از یک عمر یعنی هشتاد سال کار و استقامت و خدمت در تاریخ 8/4/1390 به علت بیماری که گریبان او را گرفت، به دیار باقی شتافت و همه را غمگین و افسرده نمود و همسرش تنها و غریب ماند. عشق قمر خانم حسین آباد بود. چند سال ماند و بچه ها مرتب به نوبت پیش او میماندند و چند سگ در خانه دارند که نگهبان خوبی هستند. آرمین و رامین و پسرها مرتب غذا برای سگها می برند و از باغ و خانه نگهداری می کنند. کسی که بعد از خود اولادهای صالح و سالم و مؤمن به جای می گذارد هرگز نمرده است.
شمس الله بسیار از بچگی تا آخرالحیات زیبا بود و اولادها و نوه ها به طور مساوی این ارث را بین خود تقسیم نموده اند. شمس الله و قمر خانم هرگز باعث ناراحتی کسی نشدند و کسی از منزلشان دست خالی برنگشت. حسین آباد کروگان جاسب دوم بود اما با این تفاوت که جاسب آبش شیرین و هوایش بسیار مطبوع و خنک ولی حسین آباد گرم و آبش شور بود. اینجا نقطه مهاجرتی بود که هزاران نفر ندای امر را شنیدند به وسیله جاسبی هائی که واقعاً عاشق حق بودند. اعمال و رفتارشان با دیگران فرق داشت و به حسن اخلاق معروف بودند. شمس الله وقتی با موتور به ایوانکی میرفت تمام زنهای مسلمان به او میگفتند فلان چیز را برایمان بخر و شمس الله با جان و دل قبول میکرد. در تمام آن مناطق معروف و مشهور بودند و صدای دعا و مناجات آنها به گوش همه میرسید و انسانهای وارسته و خاکی و بسیار ساده بودند. بعد از صعود در گلستان به خاک سپرده شد و مراسم او بسیار دلنشین و زیبا بود. بهائی و مسلمان تشریف آورده بودند و جلسات تذکر او بی نظیر بود. یادش و خاطراتش در قلبها باقی است.
تعطیلات به عشق دیدار او به حسین آباد می رفتیم و بسیار خوش میگذشت. انشاءالله ما هم بتوانیم رهرو این عزیزان باشیم. وارثان خوبی دارد و حرف اول را می زنند. شمس الله به مادیات فکر نمی کرد و هدفش معنویات بود و آبروداری مظلوم بود و مظلوم از عالم رفت و همیشه همه را به وحدت و محبت دعوت میکرد. میگفت صلح بهتر از دعوا و کدورت است و این جزئی از خصائص آنها بود.
این مناجات به یاد آقای شمس الله ناشری است:
هوالله
ای قائم بر خدمت، خوشابحال تو که بر خدمت امرالله قیام نمودی و در ظلّ سدره منتهی آرمیدی. از جام عنایت نوشیدی و در حلقه قائمان بر خدمت درآمدی. خدمات تو مشکور است و زحمات تو معروف در دفاتر ملکوت ابهی بهشت است و در لوح محفوظ نقش و ضبط. ملاءاعلی تحسین می نماید و ملائکه جبروت علیا تلقین. پس دست به ساحت حضرت بی مثل و مانند بلند کن و بگو پاک یزدانا ستایش ترا، نیایش ترا و پرستش ترا سزاوار که این بنده حقیر را به چنین امر حظیری موفق فرمودی
عبدالبهاء عباس