آقای شکرالله جوادی وقتی شرکت امناء و همه املاک او مصادره گردید، او هم بیکار گردید و خانه و زندگی را فروخت و به قزوین رفت و به قول خودش زندگی نوئی را شروع نمود. میگفت مرد آنست که در کشاکش زندگی سنگ زیرین آسیا باشد. همیشه می خندید و میگفت ما را خداوند تا زنده ایم از خوردن آبگوشت و اشکنه و نان و سبزی و پنیر محروم نخواهد کرد. البته او شوخی میکرد و همیشه در رفاه و زحمتکش بود. خانمش هم با او بسیار صمیمی و مهمان نواز بود. وقتی به منزل آنها وارد میشدیم لذت می بردیم. شادی و خنده و صحبت های شیرین او آرامش خاطر میآورد. جناب جوادی با کمی مریضی که به او عارض گردید، در سال 1383 در قزوین صعود نمود و طبق آئین بهائی در گلستان جاوید قزوین به خاک سپرده شد و مراسم های در خور شأن او منعقد گردید. واقعاً چنان عزیزانی پاک و انسان دوست حیف است عمرشان کوتاه باشد. چه میشود کرد این هم تقدیر الهی است که باید راضی باشیم. چند سال بعد از فوت او، خانواده اش به کرج عزیمت نمودند که با فامیل ها نزدیک هم باشند. روح این عزیز شاد و یادش همیشه گرامی است.
دیگر برادر او، حبیب الله جوادی که مانند شکرالله هنرمند و زحمتکش است، با خانم فرخ رضوانی دختر روح الله رضوانی ازدواج نمود و دارای سه اولاد به نام فرانه، فروزان و فرشاد می باشند. جناب حبیب الله خان با حسین الله مسعودی هم باجناق می باشند و ایشان متخصص پرده کرکره و کف پوش ساختمان است که به خاطر پشت کار و صداقت و درستی اش معروف و مشهور است و همه او را دوست دارند. این برادران بسیار خانواده دوست و مهربان هستند و برادر دیگر آنها جناب سلطانی (وحید) که او هم نمونه بهائی خاضع و خاشع است در سال 1317 به دنیا آمده و با خانم فرزانه رضوانی آرانی ازدواج نموده و دارای دو اولاد به نام شهرام و شهره می باشند. ایشان هم در شرکت امناء و شرکت های مختلف کار کرده است و همیشه از زندگی خود راضی و ایشان گاهی شعر در وصف فامیل میگوید. همیشه خادم نوع بشر بوده و هستند. اولادها همه باهم مهربان و ستاره های درخشان هستند. اولادهای طاهره خانم عباس، اکبر، اصغر، ماشاءالله، مهری خانم، و مینا خانم هستند. جمع این اولادها و نوه ها که همه ازدواج نموده اند و همه موفق هستند، به وجود ام لیلا که در جوانی همسر خود را از دست داد و با چه رشادتی جوانانی برومند و مؤمن تحویل جامعه داده است، افتخار می کنند. ام لیلا تابستانها هم که به جاسب می آمد مورد احترام همگان بود. او برادرزاده سید رضی بود و از کمک به دیگران در هیچ کاری دریغ نمی نمود. خودش را فراموش نکرده بود و مشک میزد و نان می پخت و در حد توان خودجوش و کاری بود. تاریخ تولد ام لیلا 1280 بود و فوت او سال 1379 بود که در زرنان دفن گردید و جلسات در خور شأن او برایش گرفته شد و طاهره خانم دختر مهرپرور او هم در سال 1309 در جاسب به دنیا آمد و در سال 1393 در زرنان در جوار مادر به خاک سپرده شد. این گوشه ای از افتخارات زنهای جاسب بود.
طاهره خانم حرف کم میزد ولی وقتی حرف میزد پُر محتوی و دلنشین و آموزنده بود. یاد داریم میگفت انسان مؤمن و خدا دوست، تمام رنج های جسمی و روحی را باید با شکیبائی تحمل کند و انسان هیچوقت نباید خواهان مرگ خود از خدا باشد زیرا این یک نا شکری و حق ناشناسی محض است. نه دنیا آمدن دست انسان است و نه اختیار مرگ دست ما است ولی وقتی مرگ سراغ انسان مؤمن آمد، نباید بترسد چون ترس از مرگ جلوگیری نمی کند و عقب نمی اندازد. وقتی با قلب پاک خود را به ایزد متعال بسپاری و راضی به رضایش باشی و در طول عمر شاکر خدا باشی و به خلق خدا بدی نکرده باشی و دستورات حق را عاشقانه بدون ریا انجام داده باشی، شادمان به سوی پروردگار میروی و در جنت ابهی مأوی خواهی داشت. ام لیلا خانم و طاهره خانم به جوانان در مهمانی ها و گردش و تفریح میگفتند انسان با قلب پاک و چشمی که خداوند به خاطر خوب دیدن به انسان داده، هیچ چیز و هیچ کس را زشت نمی پندارد و همه چیز را قشنگ و زیبا می بیند. بعضی مواقع بعضی ها می گویند فلانی چقدر زشت است و مثل فلانی می ماند. میگفتند این جمله زشت را بر زبان نیاورید چون همان که فکر می کنی او زشت است، گناه می کنی. شاید او قلبی نورانی و زلال دارد و بسیار سیرت زیبا دارد. از قدیم گفته اند:
صورت زیبا به ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار
روح پرفتوح این عزیزان استوره تاریخ شاد و مستبشر باد.