آقای ماشاءالله شریفی بسیار سالم و پاک بود و روزی که باران و برف آمده بود، ماشین خانمی در گل و لای فرو میرود و از ماشاءالله کمک میخواهد. او کمک میکند و ماشین را نجات میدهد آن خانم با اصراری زیاد مبلغی به عنوان حق زحمت به او میدهد که او قبول نمیکند و به ناچار میگیرد و به خدمت آقای امینی میرود و میگوید این تراکتور برای امر و جامعه است و این پول را چه کنم. آقای امینی میگوید یک کادویی برای بچههایت بخر اما او قبول نمیکند و میرود دو عدد ظرف گریس برای تراکتور میخرد. ببینید ایمان خالص و تشخیص حلال و حرام نزد افراد چگونه است. آیا چنین آدمی جایش در بهشت نیست.
ماشاءالله وقتی املاک شرکت امناء را خرد کردند و به قطعات 120 متری تقسیم نمودند و کشاورزی نبود و این املاک هم همه مصادره گردید. ماشینی خرید و با او کار میکرد و در طاووسیه کرج زمین بزرگی خریده بود و ساختمانی ساخت و انواع و اقسام درختهای میوه را در آنجا کاشت و راهنمای خوبی برای کشاورزان و باغداران آنجا بود. بارها در هنگام نماز و دعا و مناجات او را دیده بودیم. چهره او سفید و قدّی بلند و هیکلی برازنده داشت. چنان نوری در چهرهاش دیده میشد که لذت میبردیم. متأسفانه او به مرض سرطان و دیگر مریضیها دچار شد که بارها که به ملاقات او میرفتیم، میگفتیم احوالت چطور است و میگفت به فضل حق هنوز زندهام و در بیمارستان به عشق مولای خود امیدوار. میگفت از خدای خودم و تمام فامیل و احباء راضیم. چرا زحمت کشیدهاند و از راه دور به ملاقات من می آئید. میگفتیم وظیفه است تو فامیلی باید بیائیم. چهره نورانی و تابناک و دوست داشتنی او را هرگز از یاد نمیبریم. او صعود نمود و در گلستان خاوران به خاک سپرده شد. این دریای مهر و صفا و صداقت پاکی گلی معطر و زیبا بود که الآن روحش ناظر به ما است و هرگز نمرده است آنکه نامش به نکوئی ببرند.
* دوستان عزیز و همراهان همیشگی وبسایت سیارون جاسب در نگارش شرح حال های جاسبی ها و نیاکان عزیزمان سعی شده تا از خاطرات و جنبه های مختلف زندگی این عزیزان نکته ها برداشته و نوشته شود از این رو شما عزیزان نیز اگر مطالب، خاطرات و یا تصاویری در اختیار دارید که میتواند ما را در تکمیل این شرح حال ها کمک نماید عنایت نموده و برای ما ارسال دارید.
با تشکر