دومین دختر ایشان مهرانگیز خانم که با جناب آقای ربیعی از احبای اللهی اشتهارد ازدواج نمود و اولادهای شایسته ای تحویل اجتماع نمود. سومین دختر پروین خانم او هم با جناب ماشالله خداداد ازدواج نمود و چند اولاد نمونه دارد. این دو خواهر و همسران بحدّی عاشق امر و مطیع اوامر و احکام الهی بودند که هر دو به نقطه دور افتاده ای در گلدسته در جاده ساوه به نقطه مهاجرتی رفته و در آنجا چنان با حسن اخلاق و اعمال شایسته محبوبیت داشتند که حساب ندارد. کلام الهی را بگوش عموم اهالی آنسامان رساندند. این خواهران هم همسران خود را به حکمت الهی زود از دست دادند و مثل مادر خود اولادهائی مؤمن و مخلص و فعال و کاری و خادم تحویل جامعه دادند که هر یک در هر کجا هستند الگوی انسانیت و ایمان و فداکاری می باشند. فقط یک هدف دارند، زندگی سالم طبق دستور جمال مبارک و خدمت به عالم انسانی که سرلوحه کار این عزیزان است.
چهارمین دختر او شهین خانم که با جناب جعفری اهل اراک ازدواج نمود و او هم خادمی جان بر کف و ستاره درخشان است و اولادهای او در خارج کشور بخدمات امری مشغولند. اما پسرهای بی نظیر این خانم عزت الله خان رزاقی از جوانی به طهران آمد و خدمت عبدالله خان مهاجر به بنائی مشغول و معماری نمونه در ساخت و ساز گردید. مردی زحمتکش، خوش اخلاق، بذله گو بود و تا توانست به مادر و خواهر و برادرها خدمت کرد. زمانیکه صاحب خانه و زندگی گردید با خانم منیژه صادقیان از احبای اراک که او هم مانند همسر مؤمن عاشق است، ازدواج نمود و اولادهای خوبی دارند و در کانادا مقیم می باشند و با اولادها به فعالیت خالصانه مشغولند.
دومین پسر جناب عزیزالله که در وصفش قلم عاجز است که سخن به میان آورد، این ستاره درخشان وقتی به طهران آمد و مشغول کار شد و تحصیل و کسب و علم نمود در کارخانه رادیو شهاب که شرکت نمونه ای در ایران بود بخاطر اخلاق نیک او و درایت و باهوشی و مدیر لایق بودن، او رئیس کارخانه رادیو شهاب و مسئول کلّ خرید و فروش بود و کارگران و کارمندان با وجود این عزیز عاشقانه کار میکردند. ایشان هرکس که بیکار بود را سرکار می برد و به او خدمت میکرد. از جوانی در هر منطقه بود معلم تعلیم و تربیت و خادم برازنده امر جمال مبارک بود و از جوانی عضو هیئت تقویت امری جاسب بود. ایشان محبت را به کانون خانواده از مادر گرفته تا خواهر و برادرها می برد و از هیچ خدمتی دریغ نکرد. تا زمانیکه خواهران و برادران سر و سامان نگرفتند ایشان ازدواج نکرد و هدفش خدمت به خانواده و خلق و مجری اوامر احکام الهی بود. میتوان او را پاک ترین و گرانبهاترین مرد تاریخ جاسب از نظر ایمانی و استقامت و پشتکار و نجابت و خاکی بودن و صبور بودن نام برد. خوشبختانه بعد از اینهمه زحمت و درد و رنج و مریضی خواهر و فوت شوهر خواهران که مسئول بیشتر این کارها او بود، در پنجاه سالگی با خانمی مانند خودش مؤمن و مهربان از احبای مهاجر آذربایجان مراغه ازدواج نمود و خداوند 2 گل پسر به او هدیه نموده است که غبار خستگی از چهره او پاک شده و دلشاد است و در اقصا نقاط مشغول بکار و خدمات است.
سومین پسر، جناب شمس الله رزاقی است که مدت بسیاری خدمت جناب آقای عباس مهاجری مشغول کار بود و بعد از رفتن عباس آقا به خارج در شرکتی مشغول کار گردید و با خانم نسرین ترابی ازدواج نمود و دارای دو اولاد بسیار مؤدب و مهربان است. آخرین پسر، حسنعلی خان که او با خانم فرح زارعی از احبای همدان ازدواج نمود و از جوانی به خاطر تحصیل و مهاجرت رفته و او هم بسیار موفق است. اما نکاتی که در مورد حاجیه خانم رزاقی بسیار مهم است، ایشان در زمانی که در جاسب ساکن بود با آن چهره نورانی اش و وقارش و سوادش مرتب در جلسات برنامه های جالب اجرا میکرد. در جلسات ایام متبرکه اشعارهای امری را با صدا و لحن زیبا و دلنشین میخواند و دختران را تشویق به فراگیری می نمود و میگفت اشعار دست جمعی خواندن لطفی دیگر دارد. ایکاش دفتر اشعار او را بدست آوریم و به یاد او بنویسیم و دیگران هم بیاموزند.
حاجیه خانم، مرحوم پدرشان خانه ای که در جاسب بود را وقف امر نمود که فعلاً غلامرضا حدادی بعد از انقلاب تصرف عدوانی نموده است. در آن خانه درخت انگوری بسیار بزرگ دارای داربست بود که اهل محل از انگور آن بی نصیب نبودند. درخت تنومند سنجدی سر بفلک کشیده بطرف کوچه بود که در بهار عطر گل سنجد عطری به کوچه میداد و در پائین هر رهگذری از سنجد او استفاده می نمود. حاجیه خانم همسرش از خانم اولش سه اولاد به نام های جناب امرالله رزاقی و حوریه خانم همسر حبیب الله مهاجر و نرگس خانم همسر آقا کمال عظیمی داشت. این خانم محترم با آنها هم در نهایت محبت و صفا رفتار می نمود. این خانم باعث وحدت خوبی بود و چون همسرش پیرمردی بود و پشت سر هم بچه دار شده بود و یازده اولاد داشت، بشوخی عده ای شعر میخواندند، ازدواج با مرد پیر سبد بیار جوجه بگیر.
این خانم محترمه موقنه مربی خوبی برای اهل آبادی بود و هنوز هر کس در ده او را می شناسد، میگویند حاجی خانم واقعی او بود. با آن چهره تابناک نورانیش با زبان و کلام شیوایش در قلب همه جا داشت. در طول زندگی با تمام مشکلات دست و پنجه نرم کرد و فقط یک کلام می گفت اینهم حکمت الهی است. به دخترهایش میگفت جوان بودم شوهرم فوت کرد و به عشق او و بیاد او فقط هدفم تعلیم تربیت اولاد بود. حالا که شما دخترانم که خداوند خواسته و بنحوی شوهرهایتان به ملکوت ابهی صعود کردند، وظیفه تان سنگین تر است. درباره تعلیم و تربیت اولادها امیدوارم بتوانید راه حق را پیموده و موفق گردید که این چنین هم شد. جالب است تمام خانه های احباء که بعد از انقلاب ویرانه شد، خانه و اطاق این عزیز همینطور پابرجاسب و آقا محمد مسعودی در آن ساکن است و هر کس به آنجا وارد میشود، میگوید خانه رزاقی ها اینهم نعمتی است. حاجیه خانم از کودکی بچه ها را به آداب رحمانی عادت داد. حال در سطح دنیا ده ها نوه و نتیجه او قائم بخدمت اند.
حاجیه خانم زمانی (رزاقی) دو خواهر به نام های ماهیه و روح انگیز و دو برادر به نام حسینعلی و علی محمد داشت که علی محمد عزیز از نوجوانی اهل مطالعه و علم و خدمات امری بود و از هر کوششی در راه حق دریغ نمیکرد تا اینکه برحسب لیاقت او و رشادت و شهامت او در سال 1362 بدرجه رفیع شهادت نائل آمد و بدیدار محبوب خود شتافت. از ایشان سه فرزند به نامهای آرش و دو دختر به نامهای مریم و منیره بیادگار مانده است که همگی رهرو راه پدر و قائم به خدمات لایقه امری هستند. حاجیه خانم میگفت من کجا و برادرم کجا و همه به او میگفتند هرکس به گونه ای ایثار جان و مال می نماید. حاجیه خانم و کلیه وابستگان او همه به اعمال حسنه آراسته و حرف و اعمالشان یکی بود و واقف به اخلاق بهائی و عامل به آن بودند. هر بذری کاشته اند همه سبز شده است و همگی گلهای رنگارنگی هستند که یک گلستان بسیار زیبائی را تشکیل داده اند. هرگز چنین افرادی فراموش نخواهند شد چون از مقربین درگاه الهی بوده اند. نه از نداری نالیدند و نه از غم و اندوه و ستم و همیشه شاکر و با رخی شاد دعا و مناجات زیارت نمودند.