محمد علی فرزند ابوالقاسم کاشی، عموی شمس الله رضوانی و حسین رضوانی که در کروگان جاسب متولّد میشود تا نوجوانی در خدمت پدر و مادر به کار کشاورزی مشغول بوده است و به طهران می آید و در حدیقه و منشادیه که متعلق به جامعه بهائی بوده است، به باغبانی و کشاورزی مشغول میگردد. ایشان فردی مؤمن و مخلص و مطّلع بوده است. اولادهای ابوالقاسم کاشی آثار و الواح بسیاری از حفظ بوده اند و همیشه ثابت قدم و عاشق در راه جمال مبارک کوشا بوده اند. در منشادیه و حدیقه درختهای بسیاری غرس می نماید و به آنها با کمک دوستانش آب و کود می دهد که شاید آثارش هنوز هست. ایشان و برادرانش از صوت ملیحی برخوردار بوده اند و در جمع ها شمع انجمن بوده است. در زمان قدیم که فامیلی نبوده است هر یک از برادران فامیلی برای خود انتخاب می کنند و ایشان فامیل ابوالقاسمی را انتخاب نموده است. در جوانی با فاطمه خانمی ازدواج می نماید و صاحب چند اولاد میشود که دو نفر آنها می مانند و خانمهای شایسته ای بوده اند. دو اولاد ایشان یکی زیور خانم و دیگری باشی خانم که بعداً به ماشاءالله خانم معروف میگردد. آقا محمد علی ابوالقاسمی و همسر و 2 اولاد دختر او در نهایت مهربانی و صداقت و سادگی زندگی می نمودند. این 2 دختر درس اخلاق و ادب را از استادان و معلمان آن زمان و در آغوش پدر و مادر با ایمان و مهربان بزرگ شدند و در جمع دختران نمونه بودند. دست طبیعت و حکمت الهی بر این قرار می گیرد که در نوجوانی مادر مهرپرور خود را از دست می دهند. او زود همسر و اولاد را تنها گذاشت و به عالم ملکوت پرواز نمود. در آن زمان ها مغازه ای در روستا نبود و خودشان باید با تنور نان می پختند. از شیر بز و گاو، شیر و ماست تهیه می کردند. با داشتن چند مرغ و خروس و برّه، هم تخم مرغ و هم گوشت مرغ و غیره داشتند. ماشاءالله خانم و خواهرش که خیلی باهم مأنوس بودند، روزی با تنور داغ که نان می پختند، ماشاءالله خانم دختر دوازده ساله به داخل تنور می افتد که پنج انگشت او میسوزد که تا آخر عمر گریبان گیر او بود. آقای محمدعلی ابوالقاسم که همسر را از دست داده و 2 دختر دارد، به پیشنهاد پدر و اقوام خود با خانم سکینه، فرزند محمد ابراهیم یزدانی که او هم همسر خود را از دست داده بود و 2 اولاد به نام خانم سلطان و علی اکبر داشت، ازدواج می نماید. زندگی خیلی سختی برای همه بوده است. علی اکبر پسر سکینه خانم به خدمت دکتر امامی میرود و مشغول کار میشود و خانم سلطان هم با مشهدی عباس نوش آبادی ازدواج می کند. در آن زمان سکینه خانم و محمدعلی صاحب فرزندی به نام حسین میگردند که وقتی بزرگ میشود به مرض صرع مبتلا میشود و تا 52 سالگی مبتلا به این مرض بود ولی با حالت مریضی دعا و مناجات او قطع نمی شد و در گلستان جاوید طهران به خاک سپرده شد. امّا زیور خانم دختر بزرگ آقا محمد علی در 16 سالگی با آقا مرتضی میثاقیه از احباء ابرقوی شیراز ازدواج می نماید و او هم شغل کشاورزی را بسیار دوست داشت، زندگی نوینی را آغاز می کنند. آقای مرتضی میثاقیه در جمع احباء به عمو مرتضی ابرقوئی معروف بود، مردی خوش مشرب و شوخ طبع بود و میگفت یک نفر ابرقوئی برای یک شهر بس است. اگر دو نفر شدند باید یکی از آنها برود وگرنه شهر به آشوب کشیده میشود. البته شوخی میکرد چون خود او مردی با صفا و مهمان نواز و با ادب و با ایمان بود و عمری طولانی و با عزّت نمود (95 سال عمر نمود). از زبور خانم و عمو مرتضی اولادهای مؤمن و لایق و خادم عالم انسانی در ایران و در کشورهای خارج چه اولادها و چه نوه ها و چه نتیجه و نبیره ها بسیارند و هر یک شمعی فروزان و ستاره ای درخشانند. اولین اولاد آنها پرویز میثاقیه که خیلی باشخصیت بود و با مهری خانم ازدواج نموده بود و پس از پاکسازی به آرژانتین رفت و تا آخرالحیات آنجا مقیم و قائم به خدمت بود و در آنجا صعود نمود. دومین اولاد روحانیه میثاقیه، همسر شهید مجید جناب نصرالله امینی است که دارای چهار اولاد شایسته و چندین نوه است. سومین اولاد قدسیه خانم بود که با آقای هدایت محمودی وارانی از خانواده پاک و مخلص وادقان ازدواج نمود که 4 اولاد و چند نوه و نتیجه دارند و در خارج و داخل ایران زندگی میکنند. قدسیه خانم در خارج صعود نمود و همسرش در ایران واقعاً ماه تابانی بودند، چه خودشان و چه اولاد و احفادشان. چهارمین اولاد شمسی خانم همسر آقای قدرت آمسیب جوشقانی که 4 اولاد دختر و یک پسر و بیش از 15 نوه می باشند و در طهران و کرمان و کرج ساکن اند و انسانهای پاک، امین و مؤمن هستند. پنجمین اولاد پروین خانم که با آقای شکرالله رحمانی ازدواج نمودند. اولاد خداوند به آنها نداده است ولی دلی مانند دریای خروشان به آنها داده است که به عشق احباب و دوستان و یار و اغیار میتپد تا قدرت داشتند درب خانه شان به روی همه باز بود و هتل رحمانی معروف بود. آقای رحمانی عاشق باغ و باغات بود. چندین محل را آباد کرد و درخت های بسیاری کاشت و مردم از حاصل آنها استفاده می کردند. هدفشان خدمت به خلق بود. یار و اغیار در کار نبود و همه اولادهای مردم اولاد آنها بودند و در راه تعلیم و تربیت آنها دریغ نداشتند. حیف که پیر شده اند ولی چهره نورانی و دوست داشتنی دارند و شاکر پروردگار و محبّت خود را هنوز از کسی قطع نکرده اند. ششمین اولاد آقای احسان الله میثاقی است که در کارخانه ارج و شرکت های مختلف مشغول کار گردید و وقتی اوایل انقلاب از کار اخراج گردید مدّتی با آن تیپ و قیافه بشاشی که داشت، مینی بوسی خرید و کار میکرد و افتخار هم میکرد. همسر او خانم فریده فرخی او را تشویق میکرد به خارج بروند. بهترین خانه و زندگی را ترک نمودند و به خارج رفتند. ایشان هم سه اولاد داشت و همه موفق هستند. هفتمین اولاد جناب سیروس میثاقی لیسانسیه با خانم طاهره رحمانی ازدواج نمود و 2 اولاد و دو نوه دارد و مردی بی نظیر و مهربان و مظلوم و مؤمن است. هشتمین اولاد آقای داریوش با طاهره فدائی ازدواج نمود و 2 اولاد دارد. نهمین اولاد اشراق خانم است که تحصیلات عالی دارد و با آقای پئو در خارج ازدواج نموده است. همه اولادها و نوه ها و نتیجه های عمو مرتضی و زیور خانم که نوه ها و ثمره محمدعلی ابوالقاسم است باعث شادی روح جدّ خود میشوند که چنین دختری مؤمن و مخلص تربیت کرده بود. زیور خانم خانه اش هر جمعه لااقل 30 نفر سر سفره بود و خانه مالامال از انسان بود. با آغوش باز و لبخند همه را پذیرایی میکرد و حتماً در آن جمع باید چند نفر از خوش صداها چند مناجات بخوانند و این زن و مرد از همه تشکر می کردند. خدمات همه افراد یاد شده ارزنده است. دنیا را افرادهای پاک و سالم و خدمتگزار و عاشق میسازند نه انسانهای لاابالی و بی دین. هرکس معبود خود را شناخت به خاطر وظیفه وجدانی و رضای الهی خدمت به خلق خدا می کند. دختر دوم محمدعلی ابوالقاسم، باشی خانم (ماشاءالله خانم) که با مردی نکونام از اهل یزد به نام حسین حکیمی در خانی آباد ازدواج می نماید. ماشاءالله خانم قدی بلند، سفیدرو، چهره نورانی، چشمهای زاغ و لحنی ملیح داشت. با آنکه در نوجوانی دست او سوخته بود، به اندازه دو نفر کار میکرد و خانه داری او نمونه بود. شوهر او کشاورزی می کرد و گاوداری هم داشت و از وضع مالی خوبی برخوردار بودند. در منزل این خانواده چندین ظرفهای بزرگ ماست و پنیر و شیر همیشه آماده بود که یا بفروشند یا رایگان به دوستان و احباء و فامیل بدهند. ماشاءالله خانم با آن چهره تابناک و نورانی خود با اعمال حسنه ای که داشت، محبوب قلوب در خانی آباد بود. خانی آباد قدیم خانه ها به صورت قلعه مانندی بود که او چندین اطاق در اختیار داشت و یک قسمت هم گاوداری بود. خداوند بزرگ به این خانم که در نوجوانی مادر خود را از دست داده بود. اولادهای شایسته ای پشت سر هم هدیه الهی او بود. اولین اولاد ملیحه خانم که همسر آقای مطلق اهل یزد گردید و چند اولاد باسواد و با اخلاق خدا به او هدیه کرد و خود او و همسرش به عالم بالا صعود نمودند و اولادهای او در ایران و خارج نمونه هستند. دومین اولاد پری خانم همسر آقای پرویز جلیلی فر، پسر عمه خود گردید که صاحب چندین اولاد و نوه است و خداوند برکت را از هر نظر به آنها هدیه کرده است. سومین اولاد ماشاءالله خانم، حسین حکیم که از شاگردان ممتاز دانشگاه ایران بود و در خارج استادی معروف و بنام است. چهارمین اولاد وجی الله حکیمی که او هم مانند برادر باسواد، باکلاس، خوش آواز و با ایمان و زندگی نسبتاً خوبی دارند. پنجمین اولاد فیروزه خانم همسر امیر فریدون می باشد که دارای چند اولاد و چندین نوه است. ششمین اولاد محبوبه خانم همسر آقای خادم است که دارای اولاد و چند نوه است. لازم به ذکر است این خانواده محترم از کوچک و بزرگ ارث از پدر و مادر و پدر بزرگ برده اند و خدمات آنها بی حساب است. چه در خارج ایران و چه در وطن در هر نقطه ای انسانهای انگشت نمائی از نظر علمی و عملی و اخلاقی و درستکاری هستند. پس محمدعلی هرگز نمرده است. بیش از 150 – 160 بازمانده انسان و با ایمان و ایقان و فداکار به جای گذارده کسی که در نوجوانی به خاطر بیکاری از کروگان جاسب آمده است. تا جان داشت کار کرد و به خاطر امر عاشقانه کار می کرد. لازم است نسل جوان بخواند و بداند که هرگز عمل پاک فراموش نمی شود. خداوند بزرگ پاداش همه خوبی ها را میدهد. زندگی بسیار پستی و بلندی دارد. زندگی تلخ و شیرین است. این مرد عزیز محمدعلی در اثر کار زیاد چشمهای او آب سیاه می آورد و در زمان قدیم 80 سال پیش دکتر و داروئی مانند الآن نبود. کم کم جفت چشمان او بینائی را از دست می دهد و کور میشود ولی چراغ دل او بسیار نورانی است و از هوش و ذکاوت خاصی برخوردار بوده است. داماد ارجمند او در خیابان آریانای قدیم که حالا مالک اشتر می گویند، آخر خیابان کوچه رضائی پلاک 20، خانه ای 250 متری با 4 – 5 اطاق میخرد و به پدر خانم و همسرش سکینه خانم میگوید اینجا ساکن شوید و کرایه اطاق های دیگر را بگیرید و خرج کنید و هرچه کم داشتید بنده هستم. روح چنین دامادی شاد. محفل آن زمان به پاس خدمات چندین ساله که برای امر باغبانی کرده بود، مستمری و حقوق برقرار کردند چون بیمه ای در کار نبود. این خانه مرکزی برای اهالی جاسب شده بود. فامیل و غریب هرکس به طهران می آمد، یکی از اطاق ها را میگرفت و کرایه ناچیزی به آنها میداد و سکینه خانم هم که واقعاً آشپزی ماهر و خانمی سینه چاک بود. غذا درست میکرد و همه اهالی خانه را غذا میداد. 50 درصد جاسبی های قدیم در این خانه و خانه آسیف الله در خیابان شاه سابق و جمهوری سکنی میگزیدند. سکینه خانم سه نفر بودند ولی همیشه به اندازه 10 نفر غذا می پخت. هر تعداد اهل خانه بودند، نوش جان میکردند و گرنه به همسایه ها که نداشتند، میدادند. در آن زمانها آب لوله کشی نبود. آخر شب آب انبار را هر ده روز یکبار پر میکردند و با تلمبه ای در ظرف میریختند. داخل این خانه درخت انار و به بود و بسیار زیبا بود. شبها داخل خانه همیشه جشن و سرور بود. هر کدام جاسبی ها که پولدار میشدند سکینه خانم میگفت خانه بخر برو و همشهری دیگری می آمد. از این منزل شاید سی چهل نفر پول جمع کردند و صاحب خانه شدند. سکینه خانم شوهر اولش نورالله از طایفه جمالی ها بوده است. این خانه مرکز محبت و صفا بود. محمدعلی و سکینه رادیوئی داشتند که مقابل پنجره میگذاشتند و همسایه ها گوش میکردند. منزل آنها جائی بود که هرکس لباس اضافه داشت می آورد و سکینه خانم به همشهری ها و مستمندان میداد تا اینکه محمدعلی صعود نمود و سکینه خانم به مهمان نوازی و خدمت احباء مشغول بود و حسین پسرش هم که صعود نمود او تنها گردید و چون پیر شده بود، دختر او، او را نزدیک خود برد و چون دامادش مسلمان بود او را در بهشت زهرا خاک نمودند. سکینه خانم هرگز ضیافت و جلسات و نماز و دعا و مناجات او ترک نمی شد. روح او در ملکوت اعلی شاد و مستبشر است و همسر او و حسین در گلستان جاوید طهران مدفون اند. در دنیا زاد و رود این عزیزان است.
0 Comments
Leave a Reply. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
November 2024
دسته بندی ها
All
|