پدر خانم آقای مهاجر، جناب محمد ابراهیم ابونور در قائم شهر (شاهی سابق) دارای املاک و ثروت زیادی بود. در منزل بزرگ خود سالنی بزرگ ساخته بود و همه نوع وسیله رفاهی برای جلسات در آن مهیا بود و مرکز جلسات و خدمات امری بود. پنجاه سال ایشان عضو محفل روحانی آن سامان بود و خانه اش مرکز فیوضات و خدمات و مأمن احبای الهی بود. ناطقین و ایادیان امر همیشه اسکان آنها در این خانه بود. رخشنده خانم که دختری مانند والدین تحصیل کرده و مؤمن و موقن بود و همیشه مصدر خدمات امری بود و با حسن اخلاق هر آنچه آموخته بود به دیگران یاد میداد. زمانیکه ازدواج نمود مدّتی مستأجر بود و بعد از چند سال در خانه ای که خود ساخته بود و سه طبقه بود، زندگی نمود. یک طبقه را همسر قبلی او می نشست و طبقه دیگر را خودش و رخشنده ساکن بودند. بسیار مرد باصفا و باگذشت و بردبار بود. زیرزمین خانه را کارگاه آنتن سازی کرده بود که آقای اسماعیل اسماعیلی و آقای عبدالله فروغی و آقای آگاه زاده با او همکاری می کردند. هم آنتن درست می کردند و هم بالای بام ها آنتن را نصب مینمودند. بعضی مسلمانها مانند محمدرضا محمد علی پسر علی مرتضی و دیگران آنها هم با او کار میکردند. خلاصه کارگاه آقای مهاجر رونق خاصی داشت و در طهران و شهرستانها معروف و مشهور بود. اوایل انقلاب زیرزمین خانه که کارگاه آنتن سازی بود را دولت تعطیل کرد و او در خیابان آزادی 21 متری جی کارگاه بزرگی را خرید و مشغول شد و به سبک جدیدتر آنتن تولید می کرد و به تمام نقاط ایران میفرستاد. خیلی کاسب معروف و منصفی بود و آنتن مهاجر از بهترین ها بود. هر سال تقویم چاپ می کرد و به همه احباء و مشتریان خود میداد و هنوز این راه ادامه دارد. در زمان حیات خود دو طبقه خانه را به راشین و رامتین داده بود و قصد داشت یک طبقه هم به پروانه خانم بدهد که عمر او به پایان رسید و بعد از فوتش، بچه های باوفایش خانه ای در اکباتان برای خواهرش خریدند که پروین خانم مادر پروانه در آن ساکن است. این سه خواهر و برادر باهم بسیار مأنوس و مهربان هستند و پروین خانم فروغی هم به این جوانان افتخار می کند چون واقعاً به حسن اخلاق مشهور و معروفند.
صحبت هدایت الله بود که او در سال 70 سکته قلبی کرد و مرتب مداوا نمود تا اینکه در 9 مرداد 1376 شمسی بار دیگر سکته نمود و جسم عنصری او در گلستان جاوید خاتون آباد به خاک سپرده شد و روح او در اعلی درجات پیش مولای خود رفت. چه بسیار جلسات عالی و خدماتی به نام او بازماندگان انجام داده اند و اولادهایش راه او را از نظر ایمانی و از نظر کار ادامه می دهند. هنوز آنتن مهاجر و تقویمهای او در خانه ها هر ساله است. خوشابحال کسانیکه بعد از مرگ، اولادهای صالح و سالم داشته باشند و خدمت به وطن و خلق نمایند و رضای الهی را کسب نمایند. درب خانه مهاجر هنوز هم با گشاده روئی و مهمان نوازی به روی همه باز است و بوی محبت و وفا و صفا به مشام می رسد.
آقای هدایت الله مهاجر مردی مظلوم و نجیب و ساکتی بود و از هرکجا و هرکس که مورد ستم و بیوفائی قرار میگرفت، او را می بخشید و هرگز انتقام جو و کینه ای نبود. میگفت بیش از این نمیدانند خدا ظالمان را بیدار کند. هرگز ناشکری نمیکرد و راضی به رضای خدا بود. افرادی که جنس از او میخریدند و بدهی خود را نمی دادند، برای آنها هرگز شکایت و داد و بیداد نمی کرد. میگفت شاید ندارند و هر زمان داشته باشند خواهند داد. پدر و مادر گرامی او که هرکدام شب و صبح مرگ برای آنها بود غیر از جلسات آبرومندانه که برای آنها گرفت، خوشحال بود و میگفت پدر و مادر بی آزاری بودند. انشاءالله ما هم این نعمت راحت رفتن را از آنها به ارث ببرم. آقای مهاجر خاطرات احمدآباد و جاسب را هرگز فراموش نکرده بود و جاسبی بودن افتخار او بود و اولادهایش هم به مرحوم پدرشان و مادرشان که در قید حیات است، افتخار می کنند. احبای جاسب در هر کجای عالم هستند، خود را که معرفی می کنند آخر فامیل جاسبی را هم بیان می کنند. همینطور که کشور مقدس ایران برای اهل عالم مقدس است، جاسب هم در قلب ایران مقدس است. روح مهاجر و والدین او شاد.