آقای محمدی و لطفیه خانم صاحب پنج اولاد می شوند و همگی انسانی خوب و پاک و عالی هستند. اولین اولاد او قدسیه خانم که همسر آقای حسین مهری زاده اردستانی گردید. یک خواهرش به نام صاحب را به آقا فضل الله ناشری دارد و قدسیه خانم خواهرزاده او را گرفت. حسین آقا، بنائی قابل و مردی مؤمن و زحمت کش بود و ثمره ازدواج آنها سه اولاد به نام های سعید و مژگان که عزیزان بی مثل و نظیر و دختر دیگر آنها زیبا که متأسفانه در جوانی صعود نمود و قلب پدر و مادر را جریحه دار نمود ولی قدسیه خانم هم مانند مادرش بسیار مؤمن و صبور است و با تلاوت دعا و مناجات و خیرات و مبرات قلب محزون خود را آرام می نمود. چند سال است همسر او سکته نموده و مریض در خانه افتاده است و این خانم و اولادها در نهایت محبت و احترام از او نگهداری می کنند و قدسیه خانم دارای 6 نوه است.
دومین اولاد او مردی نکونام، بامعرفت و جوهر تقدس و وفا و صفا و کرامت و ایثار است و هر جمله نیکوئی که باشد شامل حال اوست. او مصطفی خان محمدی و ستاره درخشان است که با دختر عموی خود ملیحه محمدی ازدواج نمود و سه فرزند خداوند به نام های امید، نادیا، ناهید به آنها عنایت فرمود که بسیار جوانان برومندی هستند. هیچکس حکمت های بالغه الهی را نمیداند و فقط میدانیم هرچه کند او کند ما چه توانیم کرد. یفعل و مایشاهء و یحکم ما یرید است. پس سر تسلیم نه و توکل بر ربّ رحیم به. ملیحه خانم عزیز که بسیار ساکت و مظلوم و با ایمان بود یک روز صبح با وضو دست و صورت خود را شسته بود در یک لحظه سکته قلبی به او دست میدهد و این عزیزان را تنها میگذارد و به معبود خود و به معبود حقیقی خود پیوست. آقا مصطفی و ملیحه خانم در حال حاضر یک نوه گل دارند.
سومین اولاد پری خانم است که با جناب ایرج عظیمی ازدواج نموده است و دارای دو اولاد به نام های غزال و سوگل و دارای دو نوه می باشند. چهارمین اولاد مهری خانم همسر آقای علی مرزبان می باشد که صاحب سه فرزند به نام پانته آ، پانیا، پرمیس و صاحب یک نوه هستند. پنجمین اولاد عباس آقا که همسر او وجیهه سارونه و دارای دو اولاد به نام های سپهر و سهیل می باشند و دو نوه هم زینت بخش خانواده آنها است. همه از بهترین یادگارهای این مؤمنین یک قرن پیش هستند.
سالی که تمام شد یک قرن از تولد آقای میرزا احمد محمدی و لطفیه خانم میگذرد. عزیزان خواننده، زندگی همیشه نشیب و فراز دارد. روزی زحمت است و روزی رحمت، روزی غم است و روزی شادی. خوشابحال کسی که با قلبی پاک همیشه خدا را صدا بزند و یاور خود بداند. آقای مصطفی پسر ذکور میرزا احمد که تمام حسن خدادادی بر او تمام است و عکس زیبایش در سایت می باشد. در بچگی و نوجوانی و جوانی علم و عرفان و ادب آموخته بود و زحمتکش و با غیرت کاری بود. در همان قاسم آباد درس خواند و آهنگری یاد گرفت و استاد کاری قابل گردید و 2 سال به خدمت سربازی رفت و به وطن و آب و خاک خود خدمت نمود. پس از پایان سربازی پدر و مادر را منزل بزرگمرد تاریخ جاسب آقای عبدالکریم صادقی خیابان قصرالدشت آورد. حال باید دید این دو خانواده منزلشان غرق نور شده است. همه مؤمن، فعال و انسان دوست بودند. آقای مصطفی از وضع کاری خود بسیار راضی بود و کار و کاسبی پیشه کرد و در بین کاسب های چراغ برق معروف و مشهور گردید چون درستی و امانت و صداقت در ذات پاک او بود و از وضع بسیار خوبی برخوردار گردید و با دختر عموی خود ملیحه خانم ازدواج نمود و زندگی شیرینی آغاز گردید و آقا مصطفی پسری باوفا نسبت به والدین از پدر خواست زیاد زحمت نکشد. زندگی شاهانه ای برای پدر و مادر ترتیب داد و خواهران و برادران یکی پس از دیگری ازدواج نمودند و آقا مصطفی یاور همه بود. همه رسم وفا و محبت به والدین و خانواده را از آقا مصطفی آموختند. در جامعه هم بسیار خدمات ارزنده ای همیشه با جان و دل انجام داد و حاضر نیست ذکر مطالبی بشود چون او خادمی در راه خدا است و هر کار در راه خدا انجام شود، ذکر آن به میان نیاید بهتر است. از هیچ کمکی به فامیل و دوستان و خلق خدا دریغ نکرد و خدا هم روزبروز برکت فراوان و شایانی به زندگی و کسب و کار او نموده است و پس از صعود خانم خود با قناعت و آرامش زندگی خود را ادامه می دهد و راضی به رضای اوست. برای اولادها خانه و زندگی و رفاه کاملی تهیه نمود. فقط میتوان گفت الگوی یک فرد مؤمن و خالص و باگذشتی است که حق او را مبعوث کرده است تا دیگران یاد بگیرند. خدا سلامتی و طول عمر به او عنایت بفرماید.
یکی از دختران میرزا احمد و لطفیه خانم تعریف می کند خانه صادقی مقداری کوچک بود و منزل بسیار بزرگتری در منزل یک پیرزن حاجیه خانم مسلمان اجاره کردیم. جمعه ها این خانم مؤمنه روضه خوانی داشت. یک روز یکی از جمعه ها به روضه خوانی او نیامدند، مادرم گفت فکرش را نکن. رفت قرآن برای آنها خواند و شرح و تفسیر نمود و جمعه های بعد هم به مادرم گفت تو هر جمعه بیا ما لذت میبریم و مادرم لطفیه خانم قلب همه را شاد میکرد. قرائت قرآن و معنی آن و صحبت های شیرین و دلنشین مینمود که هیچکدام خسته نمیشدند. بعد از منزل این خانم به خیابان ستارخان منزل آقای کاظمی آمدند و بعد هم منزل دریای علم و عرفان و گذشت شهلا خانم اعلائی همسر آقای شمسی پور آمدند و تا آخر عمر آنجا زندگی کردند. لحظه ای این اولادهای خوب مادر و پدر را تنها نگذاشتند. منزل این عزیزان همیشه کتاب فراوان بود و لطفیه خانم مرتب مطالعه میکرد و هرکس دیدن آنها میرفت، بسیار پذیرایی میکردند و شاد می شدند. هرچه در آن روز خوانده بود را بازگو میکرد و واقعاً انسان لذّت میبرد. شهلا خانم روحش شاد میگفت این زن و مرد برکت خانه و زندگانی ما هستند. البته کرایه اندکی هم می گرفت نه از آنها بلکه از طبقه دیگر هم که احباء بودند بسیار کم کرایه میگرفت. هر وقت دیدن میرزا احمد و لطفیه خانم میرفتیم، میگفت این یادگار آغلامرضا است شما نمیدانید آغلامرضا چه کسی بوده است و ما میدانیم. میگفتند این شهلا خانم مَرد است و واقعاً با گذشت و انسان است. لطفیه خانم میگفت دعا و مناجات که از حفظ می خواندم و میخوانم، روضه مبارکه و شمایل حضرت عبدالبهاء را در نظر خود مجسم می کنم. هرچه از او خواستم به من داده است بارها خواب مولای خود را دیده بود و تعریف میکرد با تمام فامیل مهربان و رئوف بود و سادگی و درستی و چهره نورانی آنها انسان را به وجد می آورد.
این عزیزان غیور با وفای جمال مبارک هر دو همسال بودند. در زندگی رفیق و شفیق و انیس و مونس یکدیگر بودند و مورد احترام کلّ فامیل دو طرف و جامعه بودند. هر خدمتی، هر قدمی که برایشان امکان داشت، برداشتند و اولادهای آنها جاگیر خوبی شدند.
لطفیه خانم در تاریخ 3/11/84 در سن 91 سالگی به ملکوت ابهی صعود نمود و در گلستان جاوید که سر راه حسین آباد کروس قرار دارد، به خاک سپرده شد. مراسمی برای او برگزار گردید و خیرات و مبرات و پذیرائی برای او را پسر ارجمندش انجام داد. میرزا احمد تنها ماند و بعد از 2 سال ایشان هم در 93 سالگی صعود نمود و به همسر خود نزدیک گردید. مراسم این مرد زحمتکش بزرگ هم بسیار باشکوه بود. در سر خاک او و مراسم تذکر او همه از خوبی ها و انسانیت ها و سادگی آنها تعریف میکردند و هنوز هم اولادها به یاد این عزیزان کارهای شایسته انجام میدهند و خیرات و مبرات به نام آنها انفاق میگردد. این عزیزان عاشقانی خالص و بی ریا بودند و هرگز دلی نشکستند و همیشه قائم به خدمت و در یاد خدا بودند.
جای لطفی بهشت است و برین
جسم او خفت بر زیر زمین
لطفیه غرق صفا بود و وفا
جز محبت ننمود هیچ حیفا
قلب او پاکتر از آب زلال
شیر مادر بر او بود حلال
هیکلش پاک و منزه چو بلور
خنده رو بود و رئوف و چو صبور
شوهرش گفت که این زن از لطف خداست
روح او با من و از جسم جداست
هر دو یک روح و در دو قفسیم
عاشقیم و باهم همنفسیم
یاور هر دوی ما هم خداست
خانه ما پر از لطف و صفاست
کلبه ما پر از نور خداست
هرچه کردیم عمل حکم خداست
ثروت ما همان ایمان است
توی قلب ماها پنهان است
ای خدا کن قبول اعمالم
نظری کن بر این احوالم
همسرم که مدام دست به دعاست
ذکر و فکرش عامل بودن بر حکم خداست
بنده ای شرمنده و غرق گناه
ما نداریم جز تو پشت و پناه