لطفا جهت مشاهده تمام امکانات وبسایت، از مرورگرهای گوگل کروم، فایر فاکس یا اپرا استفاده نمایید...
وب سایت کروگان جاسب (سی یارون)
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح
  • صفحه اصلی
  • درباره ما
  • سی یارون
  • بلاگ
  • خاطرات
    • خاطرات شخصی سیاح >
      • خاطرات شخصی سیاح
      • خاطرات شخصی سیاح 2
    • لیست شرح حال ها
    • آقای علی محمد رفرف
    • جناب علی اکبر رزاقی >
      • شرح حال >
        • بانوان >
          • بی بی جان خانم
        • آقایان >
          • نسل اول >
            • قبول امر استاد علی حداد
            • آ سید ابوالقاسم فردوسی جاسبی
            • ارباب میرزا فضل الله
            • برادران شکوهی
            • ارباب محمد نوروزی
            • استاد علی اکبر
          • نسل دوم >
            • ماشاءالله وجدانی
            • فتح الله فردوسی جاسبی
            • آقا جمال غفاری
            • جناب ذبیح الله مهاجر
          • نسل های بعد >
            • فیض الله یزدانی جاسبی
            • جناب ذبیح الله ناصری
            • عنایت الله مهاجر
            • جناب امرالله رزاقی
            • جناب عبدالله مهاجر
      • دوستان جاسبی ها >
        • پهلوان حسن مینویی قمی
        • شکر الله شریفی
        • یدالله محمدی(سپهر ارفع)
      • داستان ها >
        • کباب برگ
        • رهایی از نیش مار
        • کتک خوردن آغلامرضا
        • حمل نخل عبدالرزاق
        • طلب عبدالرزاق رزاقی
        • غولِ کربلا سید رضا
      • جاسب >
        • قنات بابا شیخ
    • جناب ضیاءالله مهاجر
    • آقای ذبیح الله مهاجر
    • آقا سید رضا جمالی >
      • تاریخ جاسب
      • اهالی کروگان و محل اقامت آنها
      • حماقت و عقب ‌افتادگی
      • مردم ساده و زود باور
      • آب و آسیاب‌های کروگان جاسب
    • آقای شمس الله رضوانی
    • بلاگ خاطرات متفرقه
    • جناب داریوش یزدانی >
      • شهادت شهدای فیلیپین
    • شرح ایمان استاد علی اکبر رزاقی
    • خاطرات وسقونقان جاسب >
      • قریه وسقونقان جاسب
      • عشرت خانم نوروزی >
        • ارباب محمد نوروزی
      • جناب محمد نوروزی
    • جناب عباس محمودی >
      • جناب محمود محمودی
      • دکتر فتح الله محمودی
    • امرالله اسماعیلی
    • خانم‌آغا حسینی
    • جناب عباس حق شناس
  • گالری
    • بهاییان جاسب >
      • گالری تصاویر شماره یک
      • گالری تصاویر شماره دو
      • گالری تصاویر شماره سه
      • گالری تصاویر شماره چهار
      • گالری تصاویر شماره پنجم
      • نمایش اسلاید شو
      • خانواده جاسبی ها در سراسر عالم
    • طبیعت جاسب >
      • تصاویر جاسب
      • تصاویر کروگان
      • تصاویر واران
      • تصاویر دره ازنا
      • تصاویر مختلف
    • ویدئو گالری جاسب >
      • گالری فیلم ها و مستند ها
    • فیس بوک سیارون
    • اینستاگرام سیارون
    • یوتیوب سیارون
  • جاسب
    • تاریخ جاسب >
      • جاسب ​میراث ماندگار دلیگُن
      • معنی لغوی کلمه جاسب
      • ​تحقیقی در خصوص جاسب
      • خاطرات حاج سیاح
      • مجله آهنگ بدیع
      • جاسب در ظهورالحق
      • جاسب بهشت گمشده >
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی
        • جاسب بهشت گمشده استان مرکزی ۲
    • شهدای جاسب
    • اشعار شعرای جاسب
    • شخصیت های تاریخی >
      • بزرگان و نیک نامان جاسب >
        • ملا غلامرضا جاسبی
        • ملّا ابوالقاسم کاشانی
        • ملا مهدی جاسبی
        • ملا فاطمه همسر ملا جعفر
        • ملا جعفر جاسبی >
          • به روایت کواکب الدریه
          • به روایت محمّد علی رفرف
          • به روایت محمّدعلی ملک خسروی
      • نفوس بی آزار و محب
      • ظالمان و معاندین امرالله
      • اسامی اطباء جاسب
      • معلم‌ها و استادان جاسبی در سراسر عالم
    • بلاگ بهاییان جاسب
    • الواح نازله جاسب
    • مدارک تاریخی >
      • مدارک تاریخی و​ فرهنگی جاسب
      • نامه بنیاد مستضعفین شهرستان محلات
      • عریضه های مجلس
      • اجاره یکساله املاک رضا جمالی
    • وقایع تاریخی >
      • نایب حسین کاشی >
        • خاطرات میرزا حسن نوش آبادی
        • حمله نایب حسین کاشی
        • لشکر کشی نائب حسین کاشی به کروگان جاسب
        • عاقبت نایب حسین کاشی
        • نور علیشاه و نایب حسین
      • وقایع سال یک هزار و سیصد >
        • فتنه در جاسب و گرفتاری آغلامرضا
        • وقایع سال یک هزار و سیصد
      • ساختن حمام عمومی
      • اشغال کروگان جاسب توسط نیروهای روسی
      • سفر آیت الله منتظری به جاسب
      • سفر مبلغین امرالله به جاسب
    • قبرستان های جاسب >
      • گلستان جاوید بهاییان >
        • متصاعدین الی الله در کروگان
        • أرامگاه جاسبی ها در اقصی نقاط ایران >
          • گلستان جاوید زرنان
          • گلستان جاوید بابا سلمان
          • گلستان جاوید خاتون آباد
          • گلستان جاوید خیابان خاوران
          • آرامگاه ​​جاسبی ها در شهر های دیگر
        • آرامگاه ​​جاسبی ها در اقصی نقاط جهان
      • باغ رضوان مسلمین
    • گویش های جاسب
    • اوضاع کنونی جاسب >
      • جاسب امروز
      • جاسب امروز ۲
      • جاسب امروز ۳
    • زندگی روزمره در جاسب قدیم >
      • فصل اول
      • فصل دوم
      • فصل سوم
    • هنر های هفت گانه جاسبیان
  • مقالات
    • انتشارات سیارون جاسب
    • نامه‌ها >
      • وصیت نامه‌ها >
        • وصیت نامه آقا احمد محبوبی
        • وصیت نامه سید رضا جمالی
      • این بود ثمر خوبی و بدی
      • آیا بهاییان خودشان از جاسب رفتند؟
      • نامه ها و اشعار شمس الله رضوانی به سید رضا جم
    • آب‌ها، آسیاب‌ها، قنات‌ها و زمین‌های جاسب
    • ​تاریخ نگاران جاسب
    • علت آزار و اذیت بهاییان >
      • سخنی با هم ولایتی ها
    • دعوت بهاییان به مسجد توسط آیت‌الله منتظری
    • دبستان ابتدایی شمس >
      • دبستان‌شمس، ملا‌جعفر، مالک‌اشتر
      • آقای سلیمی مدیر مدرسه شمس
    • بهائیان و کلاس های درس اخلاق در جاسب
    • دزدان اشیای عتیقه جاسب
    • زنان و مردان شجاع و بیدار بهائیان کروگان
    • نقش بانوان در جاسب
    • مقالات امری
  • شجره نامه ها
    • شجره نامه >
      • شجره نامه‌ خاندان ها
      • شجره نامه‌ خانوادگی
    • به روایت شمس الله رضوانی >
      • شجره نامه جاسبی ها
  • نراق
    • تاریخ نراق
    • کیفیت واقعات فتنه نراق کاشان
    • میرزا فضل‌الله معاون‌التجار نراقی
    • جناب آقا میرزا مصطفی نراقی
    • دکتر سیروس نراقی
    • حاج میرزاکمال الدین نراقی >
      • حاجی میرزا کمال الدّین نراقی
      • مقاله سایت سلحشوران نراق
  • زنگ تفریح

بلاگ بهائیان جاسب

* آقای عبدالحسین یزدانی 

10/3/2017

0 Comments

 
Pictureعبدالحسین یزدانی
گوشه‌ای از خاطرات سرکار خانم پریچهر یزدانی، آخرین فرزند آقای عبدالحسین یزدانی نوه محمد خلیل یزدانی و عمه نبات
هوالله
پروردگارا قلب صافی چون در عطا فرما.
ع ع

از زمانیکه چشم به جهان گشودم و پدر و مادرم را شناختم، به یاد دادم منزل ما در محلّه بالای کروگان جاسب منزلی بسیار بزرگ با چشم اندازی بسیار زیبا و دلنشین بود. مساحت خانه و باغچه‌های جلو و مجاور آن در حدود بیش از ۲۰۰۰ هزار متر و جنب حمام احبّای جاسب جلو منزل انواع درخت میوه‌ها قرار داشت. از بچگی پدر و مادر مهربانم و گوهر خانم که اهل نراق بود، فقط و فقط هدفشان تعلیم و تربیت اولادها بود که با مردم جاسب مهربان باشیم و به همه احترام بگذاریم و به همه سلام کنیم و به همه محبّت داشته باشیم. پدرم میگفت به همسایگان مسلمان باید بیشتر محبّت کنیم تا بدانند آنها با ما فرقی ندارند و ما آنها را دوست داریم.

شغل اول پدرم کشاورزی بود و به اندازه خودش گاو و الاغ و گوسفند و مرغ و خروس داشت. مرغ و خروس‌ها در محلّ خانه که محلّی بزرگ بود، زود رشد می‌کردند و آنها تخم مرغ و گوشت مرغ و خروسشان وقف مهمان‌های ناخوانده می‌نمودند. از بچگی دیدم پدرم همیشه بزرگترین جلسات را منزل ما می‌گرفت و هر تازه واردی را با آغوش باز می‌پذیرفت و آنها در سر سفره‌ای غذا می‌خوردند که خودمان می‌خوردیم. هر کس منزل ما می‌آمد مثل اینکه خانه خودشان است. تمام مسلمان‌ها و احبای کاشان و قمصر و مازگان و یزدل و یحیی آباد، نوش آباد، آران و بیدگل، علوی و خاوه و نراق و احمدآباد و دلیجان و از همه جا به منزل عبدالحسین یزدانی می‌آمدند و با شادی از منزل تشریف می‌بردند.
یاد دارم دکترهائی که از کاشان مثل دکتر برجیس، دکتر روحانی و آقای منوچهری، دکتر عباسی، اکرمی لامع برای سرکشی به احباء و کمک کردن به جاسب می‌آمدند، پدرم همیشه با لبخند آماده پذیرایی بود. پدرم دارای دو پسر به نام‌های هدایت الله و حبیب الله بود که هر دو در جوانی به طهران می‌روند و در تابستان با بچه‌ها که می‌آمدند، مادرم می‌گفت چراغ خانه‌مان روشن شد. هرچه می‌توانید میوه‌ها را مصرف نمایید و هر مقدار میتوانید برای دوستانتان ببرید و هر مقدار میوه می‌رسید به کسانیکه در جاسب میوه نداشتند، می‌دادند.
پدرم مغازه کوچکی در ورودی خانه درست کرده بود. خیلی ساده از دلیجان چندین سال نفت با تعدادی الاغ می‌آورد و به اهل آبادی جهت روشن کردن چراغ توری گردسوز و لامپ استفاده کنند، می‌داد و پول آن را پائیز که پول محصول خود را می‌گرفتند، می‌گرفت. عدّه‌ای می‌گفتند عبدالحسین ندارم و او می‌گفت اشکال ندارد. در این مغازه به خاطر رفاه اهالی کروگان از کاشان نقل و نبات و زردچوبه، حلوا و ارده و هر خورده ریزی مثل کش شلوار، دستمال، شانه و قند و چائی می‌آوردند و حتی وازلین به خاطر اینکه دقت دست رعیت‌ها میترکید، چرب می‌کردند که بتوانند بیل به دست بگیرند و کار کنند ولی با آوردن سیگار مخالف بود چون در آن زمان هیچکس سیگاری نبود. مادرم روزی چند بار از اطاق مسکونی تا مغازه که لااقل 100 متر بود، می‌آمد. در مغازه را باز می‌کرد و با خوشروئی کار قاچاقچیان را راه می‌انداخت. پدرم چون خوش حساب بود و زندگی با برکتی داشت همیشه پول داشتیم که مردم هرکس به عنوان قرض می‌خواست پدرم بدون بهره و به عنوان قرض الحسنه به او می‌داد و هرگز مطالبه نمی‌کرد. به همین علّت پدرم در جاسب و کاشان و حومه و قم به تاجر معروف شده بود. کسی او را عبدالحسین یا یزدانی صدا نمی‌زد. ما گفتیم بابا ما که چیزی به آن صورت نداریم تاجری کجا است. پدرم می‌گفت همین که محتاج خلق نیستم و می‌توانم خدمتی به همنوع و همشهری نمایم این از فضل خداست. بگویند تاجر فرقی به حال ما نمی‌کند. واقعاً کمتر کسی است که پدرم را در آن دهات و شهرها نشناسد. همه می‌دانند که من دخترش هستم البته نباید تعریف کنم. پدرم هم خوشگل بود و هم خوش اخلاق و هم با ایمان و خوش قلب و مهربان و همنوع دوست و با گذشت و با سخاوت بود. هرگز غیبت نمی‌کرد و اگر کسی غیبت می‌کرد می‌گفت نمی‌خواهم بشنوم.
قدیمی‌های جاسب به یاد دارند پدرم از کروگان ذغال یا چیزهای اضافه را به دلیجان می‌بردند و میفروختند و از آنجا از شعبه نفت، نفت می‌خرید و به جاسب می‌آورد و به همه مردم جهت چراغ‌های توری گردسوز و لامپا میداد. در دلیجان در سال 1328 عده زیادی مردم را جمع می‌کنند که نه چیزی به این بابی باید فروخت و نباید از او خرید. امروز دسته جمعی او را باید کشت و خون او مباح است و مرگ بر بابی گفتند. مشت و لگد چندین نفر عبدالحسین بیچاره را له کرده بود که حتی پای او معیوب گردید و تا آخر عمر مشکل پا داشت و میلنگید. در آن لحظه خوشبختانه رئیس ژاندارمری دلیجان پدرم را می‌برد و او را روانه کاشانه می‌کند. پدرم به منزل آقای دکتر برجیس شهید می‌رود و جناب علی اکبر فروتن در آنجا تشریف داشتند. وقتی وضع را می‌بیند می‌گوید به تو مرد شجاع باید گفت. دکتر او را معالجه می‌کند و به جاسب مراجعه می‌کند و الاغ‌های او را استاد احمد محمدی می‌برد و تحویل خانواده می‌دهد. استاد احمد نجار شوهر خواهر آقای رضوانی بود. روزی پدرم در قم در بازار قدم میزده است و آقای یزدانی پناه به پدرم می‌گوید هر جنس که لازم داری صورت بده و برایت می‌فرستم و پائیز یا هر وقت خواستی پول اجناس را پرداخت کن. این کار تا زمانیکه در جاسب بودیم ادامه داشت چون او تاجر بزرگی در قم بود.
حاجی یزدان پناه مرتب هرچه او لازم داشت می‌فرستاد و پدرم به اهالی کروگان میفروخت و هر چند وقت یکبار تسویه حساب می‌نمود. چند بار به دکان او در قم رفتم و حاجی یزدان پناه روحش شاد می‌گفت ای کاش همه حساب و کتابشان مانند تو تاجر باشد. همیشه آدم‌های خوب همه جا بوده و هستند. بعد از کتک خوردن پدرم بعد از دو سال، دکتر برجیس را که همیشه مردم را معالجه می‌نمود و پولی نمی‌گرفتم با چندین ضربات چاقو شهید نمودند. همه کاشانی‌ها و اطراف هنوز هم ناراحت چنین عملی هستند. چون پدرم در کاشان با بهائی و مسلمان و کلیمی دوست بود، آقای یوسف ضرّابی که کلیمی بود به پدرم پیشنهاد کرد برای اهلی جاسب قالی بزند. او را آورد و برای همه قالی میزد و مزد میداد. شب عید غیر از مزد عیدی به قالی‌باف‌ها نقل و برنج و شیرینی هم میداد. مقدار زیادی برنج و شیرینی با پدرم داخل اتوبوس آقا محمد شوفر که کرمجکانی بود، می‌گذارند. در راه کروگان اتوبوس به داخل قبرستان پرت می‌شود و دو غلت می‌خورد. اتوبوس له می‌شود. خود راننده به بیرون می‌پرد اما پدرم و آقا یوسف کمی زخمی شدند و سرشان شکسته بود ولی جان سالم به در بردند. در این حین برنج و شیرینی‌ها از بین رفت.
قبل از انقلاب اسلامی در همه دهات و شهرها که بهائی بود به خاطر ازدواج و طلاق و تعلیم و تربیت روحانی و خدمت به همنوع همه جا که 9 نفر بیشتر بود، محفل تشکیل میشد. پدرم که چندین سال رئیس محفل بود به نمایندگی از احبای جاسب به تمام نقاط می‌رفت و حتّی در کانونشن ها با پای پیاده یا با الاغ یا با اتوبوس می‌رفت چون این مرد عاشق صادق بود. وقتی می‌آمد از دیدن دوستان خیلی مسرور می‌گشت. منزل ما همیشه فراوانی نعمت و برکت بود. در منزل ما هرکس پذیرائی میشد، پدر و مادرم لذّت می‌بردند و می‌گفتند باز هم تشریف بیاورید، کلبه درویشی است. پدرم همیشه می‌خواند در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست. آنجا که صفا هست در آن نور خدا هست.
خوابهای پدرم همیشه حقایق بود و به حقیقت می‌رسید. روزی اهالی ده آمدند و گفتند که پدرم باید کدخدا بشود. او به زور قبول نمود و چندین سال هرچه مأمور ژاندارمری بود و مشکلات پدرم را حل می‌نمود. روزی یکی از اهالی به پدرم گفت خوشابحال تو که هم تاجر و هم کدخدا هستی. پدرم خندید و به او گفت روزی پسری به پدرش گفت پدر ما چه موقع کدخدا می‌شویم پدر گفت پسرم هر وقت در ده یا آبادی کسی نباشد ما حتماً کدخدا می‌شویم. پدرم گفت قرعه به نام من افتاد اما من کجا و کدخدائی و تاجری کجا. ولی خدا را شاکرم که چندین بار مرا از مرگ زودرس از دست مردم شرور نجات داد و من همیشه در حق آنهائی که به من حسودی یا بدی کردند، دعا کردم خداوند آنها را اهل کند.
تعریف می‌کرد سیف الله رجبی و رضوانی در راه کاشان بودند که اتوبوس نگه داشت تا مسافرها را پیاده نماید تا بعد به جاسب بیائیم و برنامه کشتن ما را گذاشته بودند. مردم به مقابل اتوبوس هجوم آوردند و مرگ بر بهائی می‌گفتند که پیاده شو چون امروز کشته میشوی. راننده مرد خوبی بود در اتوبوس را از داخل بست و گفت کنار بروید و بوق میزد. خلاصه راننده آن خدابیامرز پدرم را به کمک سیف الله رجبی از مرگ نجات می‌دهد. در هر زمانی بلا و ستم جهت پدرم و امثال ما فراوان بوده است. من نمی‌دانم صلح و صفا و محبت چه ایرادی دارد که آنقدر بعضی آدم‌ها مشکل درست می‌کنند. جواب خداوند یگانه را چه خواهند داد و وقتی کسی که کسی را نمی‌شناسد اما به خاطر عقیده قلبی او حاضر به مرگ او می‌شود.
گفتنی خیلی زیاد است ولی به اختصار از پدرم میگویم که با اینکه زیاد صدمه خورد اما مانند آهن آبدیده صیقلی‌تر شده بود. می‌گفت یک روز انسان می‌رود اما خوب است آدم به مرگ خدائی بمیرد. خالق خداوند است و باید به او راجع شویم.
پدرم پنج دختر داشت که همه ما در کار خانه به مادرم و پدرم کمک می‌کردیم و قالی می‌بافتیم. همین امر کمک خوبی برای آنها بود بیشتر مهمان‌نواز باشند و نسبت به مردم مهربان باشند. اولین خواهرم قدسیه همسر آقای لطف الله خوشفکران بود. دومین نقلی همسر فتح الله ناصری و سومین عالم تاج همسر غلامحسین نوروزی و چهارمین مهرانگیز همسر مرتضی محمدی و آخرین پریچهر خودم که مواظب پدر و مادر بودم و ازدواج نکردم. اما وقتی از جاسب آمدم با آقای قادرزاده قمصری ازدواج نمودم و دو اولاد به نام‌های مازیار و نادیا دارم. بنده همیشه یاد آن پدر و مادر فداکار و خوب را گرامی می‌دارم. الآن در ایران و خارج زادورود پدرم در حدود یک صد نفر می‌باشند که همه سالم، صالح و مؤمن و مهربان هستند. پدرم هرگز دلی را نشکست و کسی را از در منزل ناامید برنگرداند و بنده حقیر در جوار پدر آخرین خانمی بودم که عضو محفل روحانی جاسب بودم و هر کاری که امر می‌کردند بنده می‌پذیرفتم. خوشا آن روزها که همه احباب عاشقانه در جمع‌ها شرکت می‌کردیم. در ضیافت و اعیاد اشعار و مناجات می‌خواندیم و از بزرگترها خیلی موارد را آموختیم. چهره نورانی پدرم را در هنگام نماز و دعا و مناجات هرگز از یاد نبردم و به فامیل‌ها میگویم پدر و مادرها الگوی اولاد خود هستند. از آقای جمالی بزرگ و آقای رضوانی که یک عمر درس اخلاق را از آنها آموختیم متشکرم.
اما مصیبت پدرم آخر عمر در جاسب و عاقل بودن و گذشت او و امتحان او در پیشگاه خدا و توکل آن پیرمرد به حق و حقیقت در ایران در هر گوشه‌ای بلا و صدمات فراوان بوده است که هر یک به جای خود ولی صدمه و بلایای جاسب را تعریف می‌کنم. خدایا تو شاهدی که کلامی دروغ نمی گوئیم و حقایق را به خاطر پدری که به خاطر عقیده‌اش آنقدر صدمه دیده بود و گذشت کرده بود میگویم که فامیل و آشنا بدانند عبدالحسین که بود.
در ده کروگان اهالی و عده‌ای از دهات واران و زر را تحریک کرده بودند می‌آمدند داخل کوچه‌ها مرگ بر بهائی  یا مرگ یا مسلمان و فحش دیگر می‌دادند و می‌گفتند مال و جان ناموس شما بر ما حلال است. عدّه‌ای به خاطر حفظ آبرو دخترها را شبانه به طهران فرستادند. عدّه‌ای قلیل از ترس کتمان عقیده نمودند و به خاطر مال کمی که داشتند چند روز پیاپی انبار کاه پدرم و فتح الله ناصری داماد ما و در منزل آقای رضوانی را آتش زدند. یدالله مهاجر که خانمش و پسر بزرگش فرهاد مسلمان بود را از قبر در آوردند و آتش زدند. داخل تمام خانه‌ها سنگ پرتاب می‌کردند. خدا رحمت کند حاج حسین محمدی فرزند استاد عباس نجّار را که خدمت پدرم آمد و گفت عبدالحسین من مأمورم و معذور و گفته‌اند امشب بیا مسجد مسلمان و اگر نشوی خودت میدانی و نمی‌گذارند در این ده دیگر زندگی نمایی و خون تو را مباح می‌دادند و تو را خواهند کشت. پدرم گفت بکشند من را ترسی نیست. تعداد زیادی را کشته‌اند و خون من از خون آنها رنگین‌تر نیست. حاج حسین گفت تو مرد خوبی هستی و همه تو را دوست دارند پس بیا شبانه تا به دنبالت نیامده‌اند به کاشان یا طهران برو. خدا رحمت کند او را که در جوانی سکته کرد و مرد. مادر و پدرم همیشه در حق او دعا می‌کردند. پدرم با لباس کار دست خالی خانه را ترک می‌کند و از جاده نراق این پیرمرد 75 ساله به تهران می‌آید. البته مادرم و بنده را چند روز قبل آقای غلامحسین نوروزی به طهران آورده بود چون مادرم کمی مریض بود. پدرم چندین کیلومتر جاده نراق را به دنبال ما می‌آید و مرد. مریض داغون و گریه کنان آمد گفت ای خدا تو میدانی هرگز جز تو کسی را نداشتم و یاد تو امیدم بوده است و تو پشت و پناهم بودی. پدرم اول منزل عمو نعمت‌الله و بعد منزل مصطفی یزدانی اسکان گرفت. مادرم همیشه جاسب را به یاد می آورد تا از عالم رفت.
در منزل ما بیش از صد کیلو مس، ده دست رختخواب و پتو و فرش و سماور زغالی روسی که متعلق به جلسات بود که شاید الآن 5 میلیون قیمت دارد. تمام انبارهای خانه پر از گندم و جو و گردو و بادام بود و مغازه مملو از جنس بود. پدرم پر کاهی را نتوانست با خود بیاورد. برای مادر و پدرم زندگی ساده‌ای فراهم کردیم. پدر و مادرم خیلی بزرگوار بودند که هرگز نفرین بر کسی نکردند. مادرم از این عالم رفت و پدرم تنها ماند. اواخر عمر او، او را به نوبت نگهداری می‌کردیم. آن چهره تابناک نورانی تا آخرین نفس می‌گفت آنهائی که مال مرا غصب کردند و بردند با منی که همه چیز را گذاشتم چه فرقی دارند. مگر همه بیشتر از یک بشقاب غذا می‌خوریم ولی بنده به خاطر اینکه مال و اموالم را در راه دین از دست داده‌ام ناراحت نیستم و آنها از هرچه استفاده کنند به یاد می‌آورند که این مال عبدالحسین و زنش هست و اینگونه عذاب می‌کشند اگر وجدانی در کار باشد.
خدایا تو شاهدی که ما بد کسی را نمی‌خواهیم ولی داماد آقا حسین نصراللهی شوهر مهری گفته بود خانه عبدالحسین را ناحق به پدرم علیرضا صادقی دادند. آه آنها باعث شد که یک عمر از بچه فلج نگهداری کنم. خود علیرضا خواسته بود از پدرم حلالیت بگیرد که عمر او کفاف نداد و دیناری این مال‌ها به کسی وفا نکرد. شاید یک عده‌ای از مال ما یک شبه تاجر شدند ولی به هیچ کدام وفا نکرد و به وارث آنها هم وفا نمی‌کند. هر مقدار مال یا هر چه می‌خواهی باید از خدا بخواهی و نه مال مردم را بخواهی. اگر کسی مرغی گم کند دنبال او می‌گردد پس همشهری‌ها فامیل‌های زنده در نقاط عالم در حق این غاصبین دعا کنید که دیگر از این اشتباهات نکند. مال کسی را نخورند، کسی را آواره نکنند. هیچ بنده‌ای حتی اگر آسمان سقف منزلش باشد بی‌خانه نمانده است و خداوند یاور و نگهدار همه است.
به هر آئین و دینی که باشی به قول پدرم باید خوب بود و فکر حلال و حرام بود. همیشه می‌خواند:
ای عشق منم از تو سرگشته و سودایی                و اندر همه عالم مشهور به شیدائی
در نامه مجنونان از نام من آغازند                     زین پیش اگر بودم سر دفتر دانائی
ای باده فروش من سرمایه جوش من                  ای از تو خروش من، من نایم و تو نائی
گر زندگی‌ام خواهی در من نفسی دردم               من مرده صد ساله تو جان مسیحایی

می‌گفت آقای عبدالحسین خودش را به دست تقدیر الهی سپرده است. این عزیز دل و جان، پدر مهربان خادم خدمتگزار احبای الهی در کرج در اثر کهولت سن با چهره بسیار نورانی به سوی پروردگار عالمیان پرواز نمود و روح ملکوتی او همراز با طلعات مقدسه گردید. پدر ما هرگز نمرده است و جسم عنصری او رفت ولی روحش مشکل گشای ما است. در زمان صعود ایشان در کرج به هیچکس اجازه دفن نمی‌دادند و در حدود 9 روز جسم عنصری این عزیز در سردخانه بود تا اینکه اجازه دادند ایشان را در گلستان بابا سلمان به خاک بسپارند. چقدر زیبا به خاک سپرده شد و جلسه در طهران جهت یادبود گرفته شد و در لوکزامبورگ آقای سهیل ناصری و عصمت نوه او جلسه آبرومندانه‌ای که در خور شأن او بود، تشکیل دادند. شرح حال او به زبان فارسی و فرانسوی خوانده شد و جمع حاضران متعجّب که انسان چگونه می‌تواند در  این حدّ ثابت قدم و در مقابل بلایا مقاوم باشد.
عزیزان الآن هرکس که از جلو منزل ما که روزی بروبیایی داشت می‌گذرد میگویند منزل عبدالحسین یزدانی است. علیرضا صادقی زمانیکه خانه ما را خراب می‌کردند و به جای آن ساختمان درخت فندق می‌کاشت، حاجی رضا رمضانی به او گفته بود این خانه را خراب نکن تو که میدانی صاحب دارد آیا علیرضا صادقی ذرّه‌ای از آن استفاده کرد؟ کسانیم ظلم و ستم به ما روا داشتند آیا در عالم بعد جوابی دارند بدهند؟ امیدوارم خداوند آنها را ببخشد و اولادهایشان بدانند کار بد، بد است. هر جاسبی قلبش برای جاسب می‌تپد اگر هم هوس کند شاید صبح با ماشین بروند و شب برگردند و به یاد جاسب قدیم افسوس بخورند. همشهریهای عزیز حتی نخواستند ما دیگر لحظه‌ای به جاسب برگردیم و قطره‌ای از آب آن نقاط را بخوریم غافل از اینکه جاسب شهر گردشگری شد و همه خلق جهان به آنجا رفت و آمد می‌کنند و افرادی صالح و بی‌نظیر به آنها میگویند اینجا محلّ زندگی ما بوده است و حالا محرومیم. یدالله فوق ایدیهم. دست خدا بالاترین دستهاست. خداوند هیچکدام از ما را از فیضش محروم نکرده است و همه دست بر دعائیم که نه در جاسب بلکه در همه عالم صلح و آرامش و برادری و برابری باشد و همه در آسایش کامل زندگی کنند. خداوند همه دنیا را زیبا خلق کرده است بالخصوص وطن ما را هرکس وطن خود و زادگاهش را دوست دارد و تا آخر عمر خواب آنجا را می‌بیند.
میگویند روزی حضرت سلیمان قطره‌ای از آب فرات را به کلاغی داد و امر کرد برو و این آب را دهان بچه پرنده‌ای که زیباتر از همه پرنده‌ها است بریز و پیش من برگرد. کلاغ مدّتی گشت و هر بچه پرنده‌ای را دید نپسندید و به بالای آشیانه خود رفت و آن آب فرات را در دهان بچه‌های خودش که به قول خودش بدون گوش و پر بودند، ریخت و برگشت. حضرت سلیمان پرسید کلاغ عزیز به دهان بچه و طوطی ریختی؟ گفت خیر. بلبل گفت خیر. کبوتر گفت خیر. کبک گفت خیر. قرقاول گفت خیر. گفت زود بگو چه پرنده‌ای بود که از همه آنها خوشگل‌تر و زیباتر بود. گفت بچه‌های خودم. حضرت سلیمان خندید و گفت مگر از بچه‌های تو زشت‌تر هم پرنده‌ای هست.
عزیزان، جاسب از نظر ما زیباترین، قشنگ‌ترین، پر برکت ترین از هر نظر است چون زادگاه ما است و هزاران خاطره در آن داریم و چشم باز کردیم دشت و دمن و کوه و چمن جاسب را دیده‌ایم و صدای پرنده‌ها و آبشارهای جاسب را دیده‌ایم. دُلّه را دیده‌ایم و جمعمان همیشه جمع بود. منزلمان گرم و نرم بوده است و هرچه داشتیم حلال بود و همه زحمتکش بوده‌ایم. خدایا هیچ کس را آواره نکن و دلها را شاد کن. یاد عبدالحسین یزدانی و دوستانش همیشه در دلها ثبت شده است. روحشان را شاد بگردان. 
-----
*   دوستان عزیز و همراهان همیشگی وبسایت سیارون جاسب در نگارش شرح حال های جاسبی ها و نیاکان عزیزمان سعی شده تا از خاطرات و جنبه های مختلف زندگی این عزیزان نکته ها برداشته و نوشته شود از این رو شما عزیزان نیز اگر مطالب، خاطرات و یا تصاویری در اختیار دارید که میتواند ما را در تکمیل این شرح حال ها کمک نماید عنایت نموده و برای ما ارسال دارید.
​                                                                                                                                                                  با تشکر

0 Comments



Leave a Reply.

    مدیر

    در این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های  گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند

    آرشیو مطالب

    May 2021
    November 2019
    November 2018
    March 2018
    February 2018
    January 2018
    December 2017
    November 2017
    October 2017
    September 2017
    August 2017
    July 2017
    June 2017
    May 2017
    April 2017
    March 2017
    February 2017
    December 2016
    November 2016
    October 2016
    September 2016
    August 2016
    July 2016
    June 2016
    May 2016

    دسته بندی ها

    All
    آقایان
    بانوان
    بهاییان جاسب
    خاطرات سیارون
    خاطرات عباس محمودی
    خاطرات م یزدانی
    خانم پریچهر یزدانی
    دوستان نزدیک جاسبی ها
    سناءالله حکمت شعار
    شهدای جاسب
    عشرت نوروزی
    گفتگو

    RSS Feed

مقالات

* الواح نازله
* علت آزار و اذیت بهاییان
*
تاریخ نگاران جاسب
* دزدان اشیای عتیقه
* ​آقای سلیمی معلم مدرسه
* گالری تصاویر

شخصیت ها

*​ ملا غلامرضا جاسبی
* ملا جعفر جاسبی
* فرهنگ لغات جاسب

* شهدای جاسب
* شجره نامه ها
* شعرای جاسب

خاطرات

*​  ذبیح الله مهاجر
​
* سید رضا جمالی
* شمس الله رضوانی
* عشرت نوروزی
* عباس حق شناس
* علی محمد رفرف

سیارون​

* صفحه خانگی
* سیارون

* درباره ما
*
 جاسب بلاگ(مطالب مختلف)
* 
 اسناد و مدارک تاریخی

* ارسال فایل توسط کاربران

آخرین مطالب 

* بهاییان‌جاسب: عزیزه خانم یزدانی ، محمد علی روحانی
​* شجره نامه: شجره نامه سید عبدالله ناشری
​* کتاب بیان حقایق از سید عباس علوی

ادامه مطالب

* جزئیات شهادت شهدای فیلیپین،​ معاون التجار نراقی
​* اشعار شعرای جاسب:  واحه، « نگاه عبـدالبهـــاء»
​* بلاگ: خاتمیت، ایران و بهاییت، دور اسلام‌ ، دلائل بهائی از قران
* دكتر شاپور راسخ: حضرت بهاءالله پیام آور مهر و یگانگی
*  اوضاع کنونی جاسب اول، دوم، سوم، زندگی روزمره اهالی
​* بلاگ: چگونه می توان بهائی شد؟، عبدالبهاء و تولّد انسان