
هنگامی که کودک بودم در روستا زندگی میکردیم، در آن زمان به مناسبت دهه محرم از چند روز قبل تر مردم ریشهای خود را نمی تراشیدند و زنها نیز به مشاطه رجوع نمیکردند زیرا احساس میکردند که اگر آرایش نمایند گناهی مرتکب خواهند شد. هر روز روضه خوانی و مرثیه سرایی و سینه زنی داشتند و به نظر میرسید از روی رقت قلب و با تمام وجود عزاداری میکنند. نه بلندگویی بود و نه طبل های غول پیکر و نه وسایل و ادوات امروزی. یک نخل چوبی بود که از هر طایفه بر دوش میگرفتند و یک (توق) که آنهم به طور مورثی بر دوش نفری قرار داشت و الباقی مردم در میان دسته و یا هئت سینه زنی قرار داشتند و مداحی خوانده میشد و مردم تکرار میکردند و دست آخر هم برای ناهار یک آبگوشتی و یا خورشتی فراهم میشد و صرف میکردند و تمام میشد این مراسم بدون آلایش و تظاهر و تزویر و چشم هم چشمی سالیانی بود که ادامه داشت.