هنگامی که کودک بودم در روستا زندگی میکردیم، در آن زمان به مناسبت دهه محرم از چند روز قبل تر مردم ریشهای خود را نمی تراشیدند و زنها نیز به مشاطه رجوع نمیکردند زیرا احساس میکردند که اگر آرایش نمایند گناهی مرتکب خواهند شد. هر روز روضه خوانی و مرثیه سرایی و سینه زنی داشتند و به نظر میرسید از روی رقت قلب و با تمام وجود عزاداری میکنند. نه بلندگویی بود و نه طبل های غول پیکر و نه وسایل و ادوات امروزی. یک نخل چوبی بود که از هر طایفه بر دوش میگرفتند و یک (توق) که آنهم به طور مورثی بر دوش نفری قرار داشت و الباقی مردم در میان دسته و یا هئت سینه زنی قرار داشتند و مداحی خوانده میشد و مردم تکرار میکردند و دست آخر هم برای ناهار یک آبگوشتی و یا خورشتی فراهم میشد و صرف میکردند و تمام میشد این مراسم بدون آلایش و تظاهر و تزویر و چشم هم چشمی سالیانی بود که ادامه داشت.
اینجانب طاهره محبوبی مقیم استرالیا هستم. فرزند ارباب آقا احمد محبوبی و شایسته روحانی. احمد محبوبی از خانوادهای بسیار متعصب و مسلمان بود و خودش بر اثر خوابی که دیده بود و پس از تحقیقات بسیاری توانسته بود به دیانت بهائی مشرف شود، پدرم با وجود تمامی مشکلات زندگی در روستا و نزد اقوام متعصب بزرگترین تصمیم زندگیش را گرفت که در تمام عمر با افتخار با آن زندگی کرد و باعث سرافرازی خود و خانوادهاش شد، مادرم شایسته خانم روحانی نیز از خانوادهای بسیار مؤمن و بهائی و نوه میرزا غلامرضا بود. اینجانب طاهره محبوبی در یکی از روزهای سرد آبان ماه، در کروگان جاسب دیده به جهان گشودم. من نهمین فرزند خانواده از 10 خواهر و برادر هستم که همگی ما بسیار از اینکه از این پدر و مادر بوجود آمدهایم، بخود میبالیم. ما، بزرگترین موهبت الهی (تدین به دیانت بهائی) را مدیون دو وجود فداکار (پدر و مادرمان) میباشیم. 5 ساله بودم که پدرم در طهران بر اثر سکته قلبی در سن 55 سالگی صعود کرد و من و 7 برادر و 2 خواهرم را همراه با مادر عزیزمان در این جهان خاکی تنها گذاشت. روحشان شاد و قرین رحمت پروردگار باد. |
مدیربرگزیده مقالات، خاطرات متفرقه ، گلچین ها بایگانی
September 2023
دسته بندی ها |