با درود و وقت بخیر،
یاد روح محمد تقی، پسر ارجمند مشهدی علیاکبر که کرونا او را از پای درآورد و قلب همه را شکست، گرامی باد. او همسری انساندوست و فرزندانی نیکو که معرف همه هستند، به جای گذاشت. چند کلامی از شجره پاک و طیبه مشهدی علیاکبر که قدیمیها به یاد دارند ولی نسل جدید باید بدانند.
مشهدی علیاکبر، مردی با تدبیر و ذهنی باز بود. در آن زمانها که دهات به صورت ارباب و رعیتی اداره میشد، رعیت زحمتکش نصف حاصل محصول مال او بود و نصف دیگر به مالک تعلق داشت. مثل خانوادههای روحانی، مهاجری، کاشفی، یزدانی، رزاقی، و فروغی.
یاد روح محمد تقی، پسر ارجمند مشهدی علیاکبر که کرونا او را از پای درآورد و قلب همه را شکست، گرامی باد. او همسری انساندوست و فرزندانی نیکو که معرف همه هستند، به جای گذاشت. چند کلامی از شجره پاک و طیبه مشهدی علیاکبر که قدیمیها به یاد دارند ولی نسل جدید باید بدانند.
مشهدی علیاکبر، مردی با تدبیر و ذهنی باز بود. در آن زمانها که دهات به صورت ارباب و رعیتی اداره میشد، رعیت زحمتکش نصف حاصل محصول مال او بود و نصف دیگر به مالک تعلق داشت. مثل خانوادههای روحانی، مهاجری، کاشفی، یزدانی، رزاقی، و فروغی.
در زمان برداشت گردو و بادام، این بزرگوار و آقای احمد محبوبی به عنوان خبره ده، تمام درختهای بادام و گردو را بررسی میکردند. آنقدر مهارت داشتند که شاید در هر صد من بادام، یک من اضافه میآمد. مشهدی علیاکبر معتقد بود که رعیت نباید ضرر کند. او واقعاً افتخار جاسب بود و حتی از واران هم او را برای خبرگی میبردند.
هر کس میخواست زمینی بخرد یا بفروشد، او قیمتگذاری میکرد و در صورت اعتراض خریدار به قیمت، میگفت که اگر پول داری و میخری، مبارکت باشد ولی این بیچاره گرفتار است و میفروشد. اگر بین دو نفر دعوایی پیش میآمد، آن را حل میکرد تا ده در صلح و صفا باشد.
نمونهای به یادگار مانده از ایشان، جناب حاج مصطفی اسماعیلی است که چقدر مظلوم، ساکت و بیآزار است. نوه بزرگوارش نیز بسیار مسلمان، متدین و متعهد در محل کار و زندگی الگو بود. روزی آدرس من را گرفت و آمد، حال و احوال کرد و گفت میخواهد پدر زنش را ببیند. زنگ زدم و قرار گذاشتم. او پیراهنی و جعبه شیرینی خرید و نگفت که چه کاری دارد.
او گفت که من نماز میخوانم و از خدا میترسم. بچه بودم و عقل نداشتم، یک نفر که نام نمیبرم به من گفت برو کوزه آقای رضوانی که زیر سوفالهاست، بشکن. من هم این کار را کردم. چندین سال است عذاب وجدان دارم. آقای رضوانی گفته بود فدای تو جوان خوب. احسنت. من شاید در آن زمان گناه دیگری را شسته بودم. او گفته بود حالا حلالم میکنی؟ رضوانی گفت حلال که هیچ، روی ماهت را میبوسم. اینقدر انسان، شیر مادر حلالش. واقعاً چنین انسانهایی فرشتهاند و این دنیا برایشان تنگ است، مثل گلی که در جای کوچکی است و باغبان او را در باغی بهتر میکارد و رشد و نمو میکند.
یکی از این انسانها، پسر رحمتالله صادقی، پسر خودم، در بهشت موعود هستند. عزیزان، خوبی هرگز فراموش نمیشود. ای کاش همه ما بتوانیم اگر اشتباهی کردیم، بپذیریم. بخاطر رضای خداوند شاد و سرفراز باشید.
روح همه شاد.
هر کس میخواست زمینی بخرد یا بفروشد، او قیمتگذاری میکرد و در صورت اعتراض خریدار به قیمت، میگفت که اگر پول داری و میخری، مبارکت باشد ولی این بیچاره گرفتار است و میفروشد. اگر بین دو نفر دعوایی پیش میآمد، آن را حل میکرد تا ده در صلح و صفا باشد.
نمونهای به یادگار مانده از ایشان، جناب حاج مصطفی اسماعیلی است که چقدر مظلوم، ساکت و بیآزار است. نوه بزرگوارش نیز بسیار مسلمان، متدین و متعهد در محل کار و زندگی الگو بود. روزی آدرس من را گرفت و آمد، حال و احوال کرد و گفت میخواهد پدر زنش را ببیند. زنگ زدم و قرار گذاشتم. او پیراهنی و جعبه شیرینی خرید و نگفت که چه کاری دارد.
او گفت که من نماز میخوانم و از خدا میترسم. بچه بودم و عقل نداشتم، یک نفر که نام نمیبرم به من گفت برو کوزه آقای رضوانی که زیر سوفالهاست، بشکن. من هم این کار را کردم. چندین سال است عذاب وجدان دارم. آقای رضوانی گفته بود فدای تو جوان خوب. احسنت. من شاید در آن زمان گناه دیگری را شسته بودم. او گفته بود حالا حلالم میکنی؟ رضوانی گفت حلال که هیچ، روی ماهت را میبوسم. اینقدر انسان، شیر مادر حلالش. واقعاً چنین انسانهایی فرشتهاند و این دنیا برایشان تنگ است، مثل گلی که در جای کوچکی است و باغبان او را در باغی بهتر میکارد و رشد و نمو میکند.
یکی از این انسانها، پسر رحمتالله صادقی، پسر خودم، در بهشت موعود هستند. عزیزان، خوبی هرگز فراموش نمیشود. ای کاش همه ما بتوانیم اگر اشتباهی کردیم، بپذیریم. بخاطر رضای خداوند شاد و سرفراز باشید.
روح همه شاد.