شاه باید برود از ایران
وطن ما به از این میگردد
گر شوم شاه به جای ایشان
مردم از گفته او شاد شدند
دوستانش همه جلاد شدند
شاه گریید و از این مُلک برفت
وعده ها داد معمم به همه
شود ارزان بها برق، همه
ریش داران همه گردش بودند
افسران در دم تیغش بودند
هر که در صورت خود ریشی داشت
در ره و منزل او خویشی داشت
دزد و آخوند و گدا جمع شدند
زیر لباده او پخش شدند
چون سوار خر ملت گردید
ملت ما همه جا خر گردید
افسران را پس آنی که گذشت
سر و گردن به دم تیغ نهشت
خاک ایران همه در توبره گشت
عهدها با سخن او بشکست
پیروانش همه جانی گشتند
هم قطاران همه فانی گشتند
کرد یکدست وطن را گریان
خنده را او بگرفت از ایران
کرد آزادی ایران در بند
عهد را هیچ نبود او پابند
عاقبت ظلم ندارد پایان
حتی بر مور و یا چارپایان
م عسلی جاسبی