
هم پناه و ملجاء این بیکسان
زلزله آمد وطن ویرانه شد
چند هزاران کُردِ ما بی خانه شد
عده ای که مُرده اند در زیر خاک
بوده اند مظلوم و بیشک سینه چاک
عده ای زخمی شکسته دست و پای
می زنند فریاد ما رَس ای خدای
![]() ای خداوند رئوف و مهربان هم پناه و ملجاء این بیکسان زلزله آمد وطن ویرانه شد چند هزاران کُردِ ما بی خانه شد عده ای که مُرده اند در زیر خاک بوده اند مظلوم و بیشک سینه چاک عده ای زخمی شکسته دست و پای می زنند فریاد ما رَس ای خدای
0 Comments
![]() به نام آنکه هستی از اوست بار الها ما بندگان هم قاصریم و هم گناهکار و هم عاجز و ناتوان ولی هرچه داریم از تو داریم. این عبد به درگاهت شاکر و ساجد و سپاسگزار. تقاضای عفو و خطا دارم چون تو بخشندهای و فضال، ای پروردگار عالم. با کرامت کریم ذوالجلال پا نهادم من به هفتاد و یک سال من چگونه شکر این نعمت کنم یا ز مغزم درک این حکمت کنم بار الها بنده ای شرمنده ام شرمسار و سر به زیر افکندهام ![]() ز دیدار همه خوشحالم اکنون همه زحمت کشیدید خیلی ممنون مثل گل دوستانم از درآئید شما همچون گل فصل بهارید همه شاخ گل دست نگارید همه دانید که نام من رضا بود وجود شماها تنگ طلا بود دلم بر عشق حق مبتلا بود فامیلم هست جمالی اهل کروگان خوشحالم من ز دیدار عزیزان محبّت شما در قلبها رخنه کرده ریا، کبر و غرور را تخته کرده همه با شور و وحدت گشتهاید جمع منم پروانه و شما همه شمع ![]() جاسبیام از عشق جاسبم بیقرار ما ز ترس جان نکردیم زود فرار گفتهایم از بهر ملّت که بگیر جان مرا یا بگیر کلّ اموال مرا تو نمیدانی بگیری هیچ زمان دین مرا چونکه هستم در ره حق جان فدا ما براه حق همه چیز دادهایم از برای جانفشانی هر زمان آمادهایم جاسب ما بود یک بهشت دلنشین دشمنان بودند همیشه در کمین تا کنند آواره ما را و شویم هر دم غمین ما که پیدا کردهایم دین نوین ![]() حرف دل بنده این است که خوشا به حال کسانیکه دستورات امر را اجراء کردند و از عالم رفتهاند. وقتی انسان گلستان جاوید میرود و عزیزان را میبیند که پولدار و بی پول، جوان و پیر همه یکسان خفتهاند فقط اعمالشان به یادگار مانده است. خوشا آنان که با نور الهی دو چشم از این جهان بستند و رفتند خوشا آنان که با عشق و محبّت درخت دوستی کشتند و رفتند خوشا آنان که قبل از رفتن خود حقوق الله خود دادند و رفتند خوشا آنان که با اولاد و همسر همیشه عاشقانه زیستند و رفتند ![]() الا قلب منی تو ای ولایت بکردیم در تابستان بر تو عادت هوایت صاف و مطبوع است همیشه همه یه ساکنینت قوم و خویشه از آن سرچشمه خوب تا که ویشه همه دسترنج از نسلهای پیشه چقدر زیبا، چقدر مجذوب چقدر آرام جانی چرا بی ما باید تنها بمانی همه ریگ بیابان و درختان در آن فصل های سرد و فصل باران همه جویبار و آب آنچنانی همه در پیش چشم ما روانی تابستان شهری و هم روستائی نبود در بینشان هرگز جدائی می بردند فیض از دشت و طبیعت می گفتند زنده باشی ای رعیّت |
مدیردر این قسمت اشعار سروده شده توسط جاسبی ها تقدیم حضور می گردد. آرشیو
December 2018
دسته بندی ها
All
|
|
مقالات |
شخصیت ها |
خاطرات |
سیارون |