وز درون کلبه های بی شمار
امشب و امروز آتشها روان
تا زِ رویش بر جهد آن گلعذار
یاد ها مانَد برای کودکان
زآتش بر پا شده هر سو کنار
مانده در آیینِ مردم استوار
سعی ها کردند بر چینند زِ بُن
لیک نورِ آتشِ ایزد فروزان آشکار
هر فرو دست و فرا دستی به کار
آتشی روشن نگه دارد بیادِ شهریار
روزِ جشنِ آریایی در جهان
میکند روشن شبانِ تیره تار
گفت این آتش همی سمبل بوَد
در دلِ ما مهرِ ایزد شد نثار
آتش مهر و محبت می فروزد روشنی
لیک این هیمه همی دود است و نار
سرخی آتش بگیرد این زمان
زردیِ روُی و رخِ ما در بهار