کای پسر این جاسب تو دانی کجاست؟
قدمت این جاسب ز جمشید جم
خاک هنر پرور آن کیمیاست
جاسب نگین بُود به انگشت قم
نقش نگین بر دلِ قم پر بهاست
خاک و درختش چه قَدَر با صفاست
فصل بهاران چو بهشت برین
فصل به فصلش همه جا دلرباست
هر طرفش جوی و قناتی روان
سبزه و گل بر لب جو چون دواست
بلبل خوش خوان به غزل خوانیست
قُمری و کبکش همه جا خوش نواست
توده مردم چه نجیب و اصیل
نسل به نسلش به هنر آشناست
جاسب همی هفت محل باشدش
اکمل آن هفت، کروگان ماست
بوده همی مدرسه اول ز او
علم و هنر هر طرفش در بقاست
نور هدایت چو مشعشع نمود
شمع فروزان بهاء پر بهاست
حادثه افتاد که شمع را کُشند
نور هدایت همه جا از خداست
ظلم و تعدی همه جا در گرفت
بیوه و فرزند یتیم در بلاست
هجرت نا خواسته ای در گرفت
مال مهاجر چه قَدَر کم بهاست
رفت همی شادی آن مزرعه
خرمی مزرعه ز آب و هواست
موطن ما گشته اسیر کژی
"بی خبران را چه خبر از خداست"
طایفهِ رفته همی آیدش
"این هنر دایهِ باد صباست"
القرض این پند بگویم به تو
جاسب شود امن که وقتِ صفاست