که کاخش بس رفیع بسیار ایوان
هزاران لیلی و مجنون بی جان
هزاران کاخ شاهی گشته ویران
نباشد هیچ در آنجا شاه و سلطان
پناه گاه است فقیران و یتیمان
در اطرافش همه باغ و گلستان
بسی بر شکل حیوان گاه انسان
همه جایش بود آب فراوان
بسی هستند مثال کنج زندان
نباشد ره ورود فرد شیطان
هزاران است مثال حور و غلمان
نباشد رمز و راز کس پنهان
اگر خیری شده نیست راه نقصان
تجارت کار خیر سودش فراوان
اگر کردی در اینجا شکر یزدان
تو راه باشد هزاران فضل و احسان
جمیع بلبلان هستند غزلخوان
چو بحر مواج آن گلهای الوان
اگر خواهی روی در باغ رضوان
سحرگاهان خدا را شو ثناخوان
بحق حضرت محبوب امکان
بیا وارد بشو در جمع خوبان
بهر کاری تو باش از مهربانان
نکن کاری که بعد باشی پشیمان
ستم گر کرده باشی بر ضعیفان
سزاواری هزاران رنج و حرمان
اگر بر امر حق داری تو ایقان
حمایت میشوی از فضل یزدان
محبت گر کنی بر مستمندان
قرینت هست برایت روح و ریحان
عزیزم تا توانی کس مرنجان
که آنجاست شکل تو غول بیابان
اگر باشی پناه بی پناهان
در آنجا دائمی در قرب یزدان
خموش باش از برای فرد نادان
در آنجا میشوی فردی سخنران
اگر هستی تو دهقان یا که چوپان
زیارت کردن یاران چو آسان
در اینجا گر امیری زورگویان
در آنجائی مدام جزو اسیران
اگر خوردی تو نانی از رفیقان
تشکر کن تو مشکن ز او نمکدان
بشو چون شمس و ماه بدر تابان
فدا کن جان و مال مثل شهیدان
تو رضوانی مباش یک فرد نادان
تو خادم باش به هر جا مرد میدان
بحقّ حرمت خون شهیدان
صوابی کن برای رفع گناهان