در این عالم از ما نبینی تنی
تو با خلق نیکی کن ای نیک بخت
که فردا نگیرد خدا بر تو سخت
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
نبرّد رگی تا نخواهد خدای
به کزو ماند سرای زرنگار
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
دائم گل این بوستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانائی
نکوئی کن امروز چون ده توراست
که سال دگر دیگری کدخداست
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
خدا را بر آن بنده بخشایشی است
که خلق از وجودش در آسایش است
رسانیدن امر حق طاعت است
ز زندان نترسی که یک ساعت است
هرکه در این بزم مقرّب تر است
جام بلا بیشترش میدهند
تاکنون کردی گنه دیگر مکن
تیره کردی آب افزونتر مکن
هرکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
حبّ دین و عشق به معبود
خوشا یاد عشق و خوشا نام عشق
خوشا صبح عشق و خوشا شام عشق
خوشا خواری و بیکسیهای عشق
تهیدستی و نارسیهای عشق
خوشا خارهای دل آزار عشق
خوشا نالههای گرفتار عشق
خوشا سوز عشق و خوشا درد عشق
خوشا سینه درد پرورد عشق
خوشا عاشقان و شب تارشان
خوشا نالههای دل آزارشان
حکمت الهی
یکی را به سر تاج شاهی نهی
یکی را به دریا به ماهی دهی
یکی را برآری و قارون کنی
یکی را به نانی جگر خون کنی
ما تسلیم و رضائیم به حکم حق
هرکه در این بزم مقرّب تر است
جام بلا بیشترش میدهند
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سفید است
هر نیک و بدی که در شمار است
چون در نگری صلاح کار است
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
رأی آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمائی
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که سلطان گفت
گرنه موش دزد در انبان ماست
گندم اعمال چهل ساله کجاست؟
اول ای جان دفع شر موش کن
بعد از آن در جمع گندم جوش کن