وقتی انسان گلستان جاوید میرود و عزیزان را میبیند که پولدار و بی پول، جوان و پیر همه یکسان خفتهاند فقط اعمالشان به یادگار مانده است.
خوشا آنان که با نور الهی دو چشم از این جهان بستند و رفتند
خوشا آنان که با عشق و محبّت درخت دوستی کشتند و رفتند
خوشا آنان که قبل از رفتن خود حقوق الله خود دادند و رفتند
خوشا آنان که با اولاد و همسر همیشه عاشقانه زیستند و رفتند
در منزل به روی یار و اغیار همیشه باز گذاشتند و رفتند
خوشا آنان در سفره خویش همیشه مهربان مهمان داشتند
خوشا بر حال پولداران مؤمن بدون اَجر و مُزد، انفاق داشتند
خوشا خوبان که مولا یارشان بود همه اهل جهان غمخوارشان بود
خوشا هرکس که در راه الهی نکرد در طول عمر خود گناهی
برای مستمندان بودند پناهی به راه امر بودند جان فدائی
چقدر سخت است امتحانات الهی باید از حق بگیری تو گواهی
جاسبیها نمره بیست را گرفتند برای اینکه پاک و خوش سرشتاند
همه چیز را فدای حق نمودند ز درد و غم چه شعرها که سرودند
تا دنیای کنونی برقرار است جاسبی از عشق مولا بیقرار است
تا حق از ما نگردیده است راضی نمیریم هیچکدام در پیش قاضی
قاضی ما خود عبدالبهاء است که خود مهندس این رسم و راه است
به ما آموخت گذشت در زندگانی که عاشق پیشه باشیم از جوانی
خودش داند که ماها جان فدائیم همگی بنده خاص خدائیم
همیشه خادم احباب بودیم یک عمر یاور اغیار و هر بیمار بودیم
جاسبیها همگی سنگ صبورند همگی مثل یک تُنگ بلورند
توی قلب همه نور بها هست ز عشقش بودهایم مدهوش و سرمست