شهرها میگشت تا جوید همی موصوف ما
چون به شیراز آمد و دروازه شهرش بدید
منتظر ماند و جوانی با وقار آمد پدید
آن جوان ملاحسین را میهمان خویش کرد
با سخنهای گوهر بارش دلش هم کیش کرد
آنکه میگردی به دنبالش شنو حرفش به گوش
آن علاماتی که گفتی گفته اند موعود را
نیک بنگر تا تو بینی اصل آن موصوف را
در خلال آن شب گرم و همی فیروز فام
با براهین و تفاسیرش نمود پیروز نام
گفت من هستم کنون باب اله این مومنین
هم شما هستید باب الباب از روی یقین
کرد آن حضرت همی اظهار امرش در شباب
شد طلوع صبح صادق، پرده رفت و آن حجاب
در مه می در شب بیست و سه در وقت سروش
یکهزار و هشتصد و چهل چار بودش بر نقوش
حضرت اعلی بگفتا یظهر الله آیدش
آن بهاءالله بودش آنچه او فرمایدش
بعثتش بر مردمان این جهان تبریک دار
راه و رسم زندگی را همچو او ترتیب دار