هر طرف باغهای بس خوشگل
جای خوش منظریست فصل بهار
دیدن سبزه نهضت گل نار
این مزارع بُوَد بنام کروس
بوده ویران نموده ام چو عروس
زحمت رنج را بجان بخرم
کشت اشجار کرده ام بسیار
متجاوز بود ز بیست هزار
هرکه بنهد قدم شود خرسند
کین خرابه چگونه گشت پسند
نار در باغ دارم و انجیر
کره بسیار باشد و سرشیر
هر که آید بجان کنم خدمت
روی صدق و خلوص بی منّت
هستم آماده هر که باز آئی
تا کنم بهرتان پذیرائی
گر نشد باورت بیا و ببین
تا که باور کنی ز روی یقین
هرچه آئید دوستان عزیز
نبود صندلی ندارم میز
هر که در چشم من قدم رنجد
صدق اقوال بنده را سنجد
دو وصیت مرا پدر بنمود
چون خود آماده ای به خدمت بود
گفت پسرم هر که آیدت از در
از پذیرائی اش بجان مگذر
هر که آمد نشست و کرد وداع
بچشان و خُران ولو بالماء
گر تو را عابری رسد بغروب
نرود تا نسازی اش مشروب
بخوران تا تو را بجان رمق است
اکرم الّضیف چون کلام حق است
هر که باشد تو را طلب از او
نزد کس آبرو مبر و مگو
که برنجد زاین سخن ناگاه
برده ای آبروش در افواه
این دو را در نظر مدام بدار
که در او هست نتایج بسیار
گر بپرسی ز دوستان گرام
کین سخن ها شود همه انجام
هر که آمد بخود بیا و بیار
ناشری را قدم بچشم گذار