عمود خیمه ایران خمیده، وقت هشدار است
سرِ هر کوی و برزن عده ای مشغول مداحی
درون خانه مسکین سخن از وضع بازار است
همی کوبد به سنج و طبل و آن مداح میگوید
حسین در کربلا گردیده عطشان وقت پیکار است
به گِردش آن مساکین غرق اشک و حرف تکرار است
نپرسد هیچ کس از خود؛ چرا بر سر زند اکنون
زمان گریه بگذشته؛ زمان کار افکار است
کجا یک ملتی از گریه سازد یک تمدن را
صداقت، راستی، مهر و محبت چاره کار است
همین فرهنگ گریه بی تفکر می کُشد ما را
به جای باغ گل مرغ دلش برخار شن زار است
به فرهنگ غلط تاراج رفت هم مال و هم ایمان
به آرامش رسد هر ملتی هر جا که هوشیار است
نویدش می دهد آن حضرت عبد البهاء هر دم
که کار مُلک ایران به شود، این وعده از یار است