او بود بسی لایق در عهد و جوانمردی
در عهد قجر می زیست فکرش چه فراتر بود
او بود چو شهزاده در مکنت و دلبندی
با آمدن اعلی شد هم ره آن جانان
از ثروت خود بگذشت در راه خداوندی
آری که بهاءالله شد مظهر شیدایی
تبعید همی کردند آن هیکل اطهر را
اول به عراق آمد با صبر و شکیبایی
ده سال همی بودش با صبح ازل یک جا
زآن پس چه نمایان شد آن نور مسیحایی
بر ادرنه استانبول تبعید شد آن حضرت
پنج سال همی بگذشت در قوت و پویایی
آن دولت عثمانی تبعید همی کردش
در خاک فلسطین و آن قلعه عکایی
در بیت عبود و آن قصر همی حضرت
می برد به سر اما با صبر و شکوفایی
در اقدس و ایقانش احکام و تعالیمی
آورد همی ما را در وحدت و بیداری
الواح مبارک را ارسال همی کردی
بر شاه و وزیرانی هر جا به تولایی
سیزده چو گذر کرد از شهر العظمه آن سال
هجده نود دو بود بگذشته ز میلادی
روحش به صعودی خوش در محضر ابهی رفت
هفتاد فزونتر بود عمرش به جهانداری
آئین و صلاحش هست در ساحت آزادی
باشیم چه خوش آنروز اجرا شود هر جایی
م عسلی جاسبی