شاید آثارش شود آرام جانم روز و شب
از برای روزهای رفته در ایام عمر
کنج عزلت را گزیدم سالیانی روز و شب
منتظر بودم که شاید یک نفر پیدا شود
طاقت من طاق شد از انتظارش روز و شب
می شدم پنهان و گم در کوی رندان روز و شب
بارها کردم نکوهش این دل رنجیده ام
این سروش آمد تحمل بایدت هر روز وشب
روزهایم شب شد و شبهای من تار و سیاه
تا نوَر دیدم بسی بحر و قمر را روز وشب
بس نمودند در بحار و بر به پایم غل همی
می گشودم من ز پا غل را به قل ها روز وشب
یک نسیمی بوزید از دور دستها بر دلم
آن نسیم زندگی را می ستایم روز وشب
این ندا آمد که ای بنده زجایت راست شو
راستی را پیشه کن در چرخ ما هر روز وشب
گر که خواهی در جهان یک قیمتی پیدا کنی
کن تعالیم بها اجرا چو ما هر روز و شب