متن شعر زیبای ناتولی درخشان
موش خرد زیرکی در خانه شد
خانه از دیدار او ویرانه شد
از در و دیوار پایین می پرید
از شکافی در شکافی می جهید
می جهید این سو و آن سو می نمود
رخ رخی می کرد و درزی می گشود
مست باده، بس که جولان داده بود
فضله اش هر گوشه ای افتاده بود
خانه از دیدار او ویرانه شد
از در و دیوار پایین می پرید
از شکافی در شکافی می جهید
می جهید این سو و آن سو می نمود
رخ رخی می کرد و درزی می گشود
مست باده، بس که جولان داده بود
فضله اش هر گوشه ای افتاده بود
موش می شد پشت تاج تخت خواب
ما به دنبالش میان، رختخواب
موش بود و موشی اش بسیار بود
گاه پنهان می شد و بیدار بود
برده بود از سر خور و خواب همه
اصل مطلب... جنگ اعصاب همه
در بن هر کیسه در کنکاش بود
چند روزی اینچنین عیاش بود
تا که این مشکل گشودم با سری
گفت فورا چسب موشی می خری
چسب را بر روی سطحی می زنی
طعمه ای در آن وسط می افکنی
در هوای طعمه موش آید به پیش
چسب بر پا می زند با دست خویش
این بگفت و من بدان عامل شدم
دام کشته در پی حاصل شدم
موش دید از دور مهمانی شده
خان رحمت بر وی ارزانی شده
به پیش خود گفت که ای موش دلیر
خانه ات آباد، دامانت پنیر
گربه ی تو پیش حجله کشته است
رای صاحب خانه ام برگشته است
شیوه ی هم زیستی را برگزید
بُل عجب ها از بشر... باید پرید
جست و خورد و آن شکم را سیر کرد
رفت تا خیزی بگیرد، گیر کرد
ناگهان آن بخت را برگشته دید
چسب ها در دست و پا آغشته دید
زجه میزد چسب ها را وا کنید
این تن آلوده را احیا کنید
لیک کار از این پشیمانی گذشت
جان با ارزش فدای طعمه گشت
هر که خشتی روی دنیا چیده است
چسب ها در دست و پا چسبیده است
ما چو آن موشیم و دنیا چسبناک
طعمه ها بسیار خوش نقش اند و پاک
لیک، مغز طعمه آب افتاده است
روح را انا اله گفته است
مطربان در کار و ما بی جنب و جوش
چسب ها را وا کنیم از چشم و گوش
وا کنیم این بند های زر خرید
پای در گل رفته را باید برید
هر که چسب پای خود را باز کرد
با ملائک یک نفس پرواز کرد
وان که با چسبیده پایش خو گرفت
عالمی در باخته... لولو گرفت
"ناتولی درخشان"
ما به دنبالش میان، رختخواب
موش بود و موشی اش بسیار بود
گاه پنهان می شد و بیدار بود
برده بود از سر خور و خواب همه
اصل مطلب... جنگ اعصاب همه
در بن هر کیسه در کنکاش بود
چند روزی اینچنین عیاش بود
تا که این مشکل گشودم با سری
گفت فورا چسب موشی می خری
چسب را بر روی سطحی می زنی
طعمه ای در آن وسط می افکنی
در هوای طعمه موش آید به پیش
چسب بر پا می زند با دست خویش
این بگفت و من بدان عامل شدم
دام کشته در پی حاصل شدم
موش دید از دور مهمانی شده
خان رحمت بر وی ارزانی شده
به پیش خود گفت که ای موش دلیر
خانه ات آباد، دامانت پنیر
گربه ی تو پیش حجله کشته است
رای صاحب خانه ام برگشته است
شیوه ی هم زیستی را برگزید
بُل عجب ها از بشر... باید پرید
جست و خورد و آن شکم را سیر کرد
رفت تا خیزی بگیرد، گیر کرد
ناگهان آن بخت را برگشته دید
چسب ها در دست و پا آغشته دید
زجه میزد چسب ها را وا کنید
این تن آلوده را احیا کنید
لیک کار از این پشیمانی گذشت
جان با ارزش فدای طعمه گشت
هر که خشتی روی دنیا چیده است
چسب ها در دست و پا چسبیده است
ما چو آن موشیم و دنیا چسبناک
طعمه ها بسیار خوش نقش اند و پاک
لیک، مغز طعمه آب افتاده است
روح را انا اله گفته است
مطربان در کار و ما بی جنب و جوش
چسب ها را وا کنیم از چشم و گوش
وا کنیم این بند های زر خرید
پای در گل رفته را باید برید
هر که چسب پای خود را باز کرد
با ملائک یک نفس پرواز کرد
وان که با چسبیده پایش خو گرفت
عالمی در باخته... لولو گرفت
"ناتولی درخشان"