
عنوان داستان دوم، از دفتر سوم مثنوی "فریفتن روستایی، شهری را و به دعوت خواندن به لابه و الحاح بسیار" ظاهرا صراحت در نقد روستاییان دارد و تا حدودی چنین القا می کند که مولانا در این داستان، خصلت میهمان نوازی روستاییان را مورد نقد قرار داده و زیر سؤال برده است، در حالی که در واقع چنین نیست و مطالعه دقیق این داستان، چنین محتوا و برداشت و فحوایی را نشان نمی دهد، علاوه بر این، نکات ارزشمند روان شناسانه و جامعه شناسانه دیگری از این داستان، می توان آموخت.
به برخی از آنها در ادامه این نوشته اشاره می گردد:
چنان که تحقیقات مرحوم فروزانفر نشان می دهد، نخستین بار این داستان در کتاب "البخلاء" جاحظ (1) آمده است، البته در آنجا قصه نیمه تمام روایت شده و گویی مولانا آن را کامل کرده است. قصه با این بیت آغاز می شود:
ای برادر بود اندر ما مضی شهریی، با روستایی آشنا
در این داستان که مولانا، به همراه آن، قصه ها ونکات ارزنده تربیتی و اخلاقی متنوع دیگری را نیز روایت می کند، یک مرد روستایی که از قبل با شخص شهری ای آشنا بوده، برای مدت دو یا سه ماه از روستا به شهر می رود و در خانه دوست شهری خود رحل اقامت می افکند. مرد شهری در این مدت حسابی از وی پذیرایی به عمل می آورد و همه نیازهای او را بدون هیچ چشم داشتی و تنها از باب تکریم میهمان و انسان دوستی رفع می کند:
هر حوائج را که بودش آن زمان راست کردی، مرد شهری رایگان
به برخی از آنها در ادامه این نوشته اشاره می گردد:
چنان که تحقیقات مرحوم فروزانفر نشان می دهد، نخستین بار این داستان در کتاب "البخلاء" جاحظ (1) آمده است، البته در آنجا قصه نیمه تمام روایت شده و گویی مولانا آن را کامل کرده است. قصه با این بیت آغاز می شود:
ای برادر بود اندر ما مضی شهریی، با روستایی آشنا
در این داستان که مولانا، به همراه آن، قصه ها ونکات ارزنده تربیتی و اخلاقی متنوع دیگری را نیز روایت می کند، یک مرد روستایی که از قبل با شخص شهری ای آشنا بوده، برای مدت دو یا سه ماه از روستا به شهر می رود و در خانه دوست شهری خود رحل اقامت می افکند. مرد شهری در این مدت حسابی از وی پذیرایی به عمل می آورد و همه نیازهای او را بدون هیچ چشم داشتی و تنها از باب تکریم میهمان و انسان دوستی رفع می کند:
هر حوائج را که بودش آن زمان راست کردی، مرد شهری رایگان