
جوشقان در نزدیکی کاشان قرار دارد و از حومه های کاشان محسوب میشود و قالی بافی و کشاورزی، بخصوص انار و انجیل آن بسیار فراوان و خوب میباشد.
ارباب میرزا فضل الله روحانی شخصی بسیار مقتدر و با نفوذی بود و بیش از نود سال عمر کرد و هیکل رشیدی داشت و مالک زمین های فراوانی بود. او با خانواده ای معمم ازدواج میکند. برادرهای خانم ایشان معمم و اهل محراب و منبر بودند و خود ایشان نیز همچون آنها مسلمان بوده است.
زمانی ارباب میرزا فضل الله در یکصدو چهل سال پیش از این مریض میشود و فوق العاده مریضی او طولانی شده و در این میان بمدت طولانی بستری میشود. شبی در خواب حضرت عبدالبهاء را میبیند که به او میگوید" نگران نباش خوب میشوی..".
ارباب میرزا فضل الله روحانی شخصی بسیار مقتدر و با نفوذی بود و بیش از نود سال عمر کرد و هیکل رشیدی داشت و مالک زمین های فراوانی بود. او با خانواده ای معمم ازدواج میکند. برادرهای خانم ایشان معمم و اهل محراب و منبر بودند و خود ایشان نیز همچون آنها مسلمان بوده است.
زمانی ارباب میرزا فضل الله در یکصدو چهل سال پیش از این مریض میشود و فوق العاده مریضی او طولانی شده و در این میان بمدت طولانی بستری میشود. شبی در خواب حضرت عبدالبهاء را میبیند که به او میگوید" نگران نباش خوب میشوی..".
او با خود فکر میکند که من شمایل این شخص را در منزل بهایی ها دیده ام بعدا که حال او بهتر میشود با بهاییان تماس بیشتری میگیرد و در مورد امر با آنها صحبت میکند و بعد از مدتی قبول امر کرده و بهایی خوبی میشود. چون او ارباب و صاحب نفوذ در ده بوده در منطقه بسیار روی او حساب میکردند. او زمانی هم مامور متصدی حقوق الله بوده و برای جمع آوری حقوق الله با مادیان (اسب ماده) به جاسب میآمده و میرفته.
یک روزی به او خبر میدهند که ارباب، امروز در مسجد یک آخوندی بد امر را گفته . او به کشاورز ها و رعیت هایش دستور میدهد که او را به طویله بیندازند و یک مقدار کاه و علف هم جلوی او بریزند تایاد بگیرد که یک انسان به عقاید دیگر انسان ها نباید بی احترامی کند و آنها هم همین کار را میکنند تا اینکه عده ای میآیند و واسطه میشوند و بعد از خواهش و تمنا آن فرد را از اسطبل بیرون آورده و آزاد میکنند.
ایشان چند اولاد داشتند که یکی از آنها به نام قدرت الله روحانی وکیل دادگستری بوده است و در جریان انقلابات ایران او را شهید کردند و حتی خیلی از آخوند ها بخاطر مهمان نوازی و خدماتی که ارباب میرزا فضل الله در زمینه مراعات حالشان و احترام به اعتقاداتشان میکرد برای نجات او اقدام کردند تا بلکه پسر او قدرت الله در آن زمان به شهادت نرسدکه موفق نشدند.
در دوره فلسفی و نا هنجاری وضع احبا و اذیت و آزار آن زمان یک عده از خدا بیخبر، برای اذیت و آزار ارباب میرزا فضل الله روحانی از کاشان با کامیون حرکت و به سمت جوشقان آمدند. بخاطر محبتی که برخی از افراد از ارباب دیده بودند این خبر را به ارباب میرزا فضل الله میرسانند که ممکن است خطر جانی برای شما داشته باشد برای همین ایستادگی نکن و به طهران برو. برای همین پیش تر او به طهران میرود و برای چند سال در طهران زندگی میکند و بعد از مدتی برای زندگی و کشاورزی به جوشقان برمیگردد. یکی از خدمات او خریدن منزل میرزا جانی کاشی(برپا) و تقدیم نمودن آن منزل به امر میباشد.
یک روزی به او خبر میدهند که ارباب، امروز در مسجد یک آخوندی بد امر را گفته . او به کشاورز ها و رعیت هایش دستور میدهد که او را به طویله بیندازند و یک مقدار کاه و علف هم جلوی او بریزند تایاد بگیرد که یک انسان به عقاید دیگر انسان ها نباید بی احترامی کند و آنها هم همین کار را میکنند تا اینکه عده ای میآیند و واسطه میشوند و بعد از خواهش و تمنا آن فرد را از اسطبل بیرون آورده و آزاد میکنند.
ایشان چند اولاد داشتند که یکی از آنها به نام قدرت الله روحانی وکیل دادگستری بوده است و در جریان انقلابات ایران او را شهید کردند و حتی خیلی از آخوند ها بخاطر مهمان نوازی و خدماتی که ارباب میرزا فضل الله در زمینه مراعات حالشان و احترام به اعتقاداتشان میکرد برای نجات او اقدام کردند تا بلکه پسر او قدرت الله در آن زمان به شهادت نرسدکه موفق نشدند.
در دوره فلسفی و نا هنجاری وضع احبا و اذیت و آزار آن زمان یک عده از خدا بیخبر، برای اذیت و آزار ارباب میرزا فضل الله روحانی از کاشان با کامیون حرکت و به سمت جوشقان آمدند. بخاطر محبتی که برخی از افراد از ارباب دیده بودند این خبر را به ارباب میرزا فضل الله میرسانند که ممکن است خطر جانی برای شما داشته باشد برای همین ایستادگی نکن و به طهران برو. برای همین پیش تر او به طهران میرود و برای چند سال در طهران زندگی میکند و بعد از مدتی برای زندگی و کشاورزی به جوشقان برمیگردد. یکی از خدمات او خریدن منزل میرزا جانی کاشی(برپا) و تقدیم نمودن آن منزل به امر میباشد.