در شمال دلیجان و در نزدیكی سد ۱۵ خرداد هفت پارچه آبادی، ازنامی واحد بر خود دارند
شغل موروثی آنها حلواشكری سازی است اگر چه بسیاری از آنها دوره تحصیلا ت عالیه را پشت سر گذاشته اند
شاه عباس هرگز نمی دانست كه این فكرش در جایی به نام جاسب با انگشتان نیمور، سردار افسانه ای دوران باستان در هم گره بخورد و امروز روز، تاریخی را رقم بزند كه بسیار شنیدنی است.
هنگامی كه نیمور، یكی از امرای لشكری همای دختر بهمن اسفندیار با انگشت دست به منطقه ای وسیع دره ای كه در میان كوه های اردهان و روانج قرار داشته اشاره كرد و گفت:« اینجا محل نگهداری اسب و مادیان های من است» هیچ كس نمی دانست آنجا را چه بنامد.
شغل موروثی آنها حلواشكری سازی است اگر چه بسیاری از آنها دوره تحصیلا ت عالیه را پشت سر گذاشته اند
شاه عباس هرگز نمی دانست كه این فكرش در جایی به نام جاسب با انگشتان نیمور، سردار افسانه ای دوران باستان در هم گره بخورد و امروز روز، تاریخی را رقم بزند كه بسیار شنیدنی است.
هنگامی كه نیمور، یكی از امرای لشكری همای دختر بهمن اسفندیار با انگشت دست به منطقه ای وسیع دره ای كه در میان كوه های اردهان و روانج قرار داشته اشاره كرد و گفت:« اینجا محل نگهداری اسب و مادیان های من است» هیچ كس نمی دانست آنجا را چه بنامد.
آنگونه كه ریش سفیدان جاسب می گویند، منطقه ای وسیع وییلاقی كه دارای آب و هوایی خوب و لطیف بود و تابستان های آن بسیار خنك و دل انگیز. محدوده دره ای كه به وسیله كوه های بسیاری محصور شده است. شاید به دلیل همین توجه نیمور بود كه در آنجا عمارت ها بنا شد و راه های متعددی به آنجا كشیده شد و تا سال ها این ده كوچك كه بیشتر محل نگهداری اسب ها و مادیان ها بود، در دل او جا باز كرد و شد اقامتگاه ییلاقی اش. تا مدت ها بعد از این روز كه انگشتان سردار بی اختیار به این گوشه اشاره كرده بود به این منطقه جای اسب می گفتند، نامی كه به میمنت یك سردار جنگی ظهور یافت و بعدها این نام به «جاسب» تبدیل شد. از آن روز سال ها می گذرد و الان این نام آوازه و طنین بسیاری یافته. دیگر جاسب منطقه ای گمنام یا كم فروغ نیست، بلكه در سایه تلاش های ساكنانش، اكنون آوازه و شكوهی یافته است. از روزی كه نیمور زیر لب زمزمه كنان گفت:« اسب ها را همین جا اسكان بدهید» تا به امروز بسیار فاصله است، اما ظهور این نام در تاریخ ایران اینگونه بود. بعد از این فرمان او، اصطبل ها بنا شد و عمارت های بسیاری برپاشد. اسب های بسیاری را در این نقطه نگهداری و تیمار می كردند اگرچه زمستان های سرد آن طاقت فرسا بود، اما از رونق آن كاسته نشد. روزها آمدند و رفتند دوران باستان گذشت و دوران جدیدی به بار نشست. جاسب نامی دیگر یافته بود، بسیاری از مردم به آنجارفتند و در آنجا مسكن گزیدند.
انگار انگشتان یك سردار بزرگ جنگی بهانه ای بود برای گرد آمدن عده ای دور هم و از سر گذراندن اتفاقات و ماجرای سفید و سیاه بسیاری. امروزه جاسب در مسیر راه قم به اصفهان در ۳۵ كیلومتری شهر دلیجان ایستاده است؛ بی خاطره ای از آن روز و تنها در روزهای آینده نگران و منتظر خیره مانده است. جاسب سرزمین بسیار كهنی است، شاید اگر در حافظه اش زخمی بزنید، می توانید انبوهی از ماجراهای كوچك و بزرگ را ببینید، اما جاسب یك ده نیست، یك شهر هم، جاسب فقط یك نام است نامی كه از روزگار كهن به یادگار مانده.
منطقه ای در شمال دلیجان و در نزدیكی سد ۱۵ خرداد كه شامل ۷ پارچه آبادی است، نام جاسب را برخود دارد. این منطقه متشكل از روستاهایی است نه چندان بزرگ: واران، هرازجان، كروگان، وشنگان، رز، ویسكنقان و بیژگان. همه این روستاها یك نام را تشكیل می دهد، جاسب. این هفت آبادی در دره ای به طول ۵۰ كیلومتر قرار دارند. دو روستا از این منطقه خاطره ای دور اما لرزان از روزهای آغازین دارند. دو روستا از این مطقه هنوز هم به زبان پهلوی حرف می زنند.
انگشتان زمخت و بزرگ نیمور در آن روز بر این مكان بی نام و نشان ایستاد و لبانش جنبید و اینجا را برای تیمار داری اسبانش برگزید و جاسب آغاز شد از همان روز.
انگار انگشتان یك سردار بزرگ جنگی بهانه ای بود برای گرد آمدن عده ای دور هم و از سر گذراندن اتفاقات و ماجرای سفید و سیاه بسیاری. امروزه جاسب در مسیر راه قم به اصفهان در ۳۵ كیلومتری شهر دلیجان ایستاده است؛ بی خاطره ای از آن روز و تنها در روزهای آینده نگران و منتظر خیره مانده است. جاسب سرزمین بسیار كهنی است، شاید اگر در حافظه اش زخمی بزنید، می توانید انبوهی از ماجراهای كوچك و بزرگ را ببینید، اما جاسب یك ده نیست، یك شهر هم، جاسب فقط یك نام است نامی كه از روزگار كهن به یادگار مانده.
منطقه ای در شمال دلیجان و در نزدیكی سد ۱۵ خرداد كه شامل ۷ پارچه آبادی است، نام جاسب را برخود دارد. این منطقه متشكل از روستاهایی است نه چندان بزرگ: واران، هرازجان، كروگان، وشنگان، رز، ویسكنقان و بیژگان. همه این روستاها یك نام را تشكیل می دهد، جاسب. این هفت آبادی در دره ای به طول ۵۰ كیلومتر قرار دارند. دو روستا از این منطقه خاطره ای دور اما لرزان از روزهای آغازین دارند. دو روستا از این مطقه هنوز هم به زبان پهلوی حرف می زنند.
انگشتان زمخت و بزرگ نیمور در آن روز بر این مكان بی نام و نشان ایستاد و لبانش جنبید و اینجا را برای تیمار داری اسبانش برگزید و جاسب آغاز شد از همان روز.
نقطه آغاز ماجرا
روزهایی كه شاه عباس صفوی، خسته از لشكركشی های بسیار و جنگ و جدال فراوان با پرتغالی ها و عثمانی ها، در كوشك سلطنتی اش به آرامی بر تختی شاهانه تكیه داده بود و در خاطراتش روزهای خوش بیرون راندن پرتغالی ها را تصویر می كرد و خرسند از این پیروزی دستی بر گونه اش می كشید، اندیشه ای وسوسه به جانش افكند. او كه همواره به سپاهیانش توجهی خاص داشت چیزی خاطرش را آزرده بود؛ روزها ی كوران جنگ و در اوج درگیری، تهیه غذا برای سربازانش مشكلی بود لاینحل. اگر او می توانست غذایی آماده و بی درد سر را تدارك ببیند، سربازانش، مسلما پر تلاش در جبهه ها می جنگیدند. شاید همین مساله باعث شد تا او شیخ بهایی را به حضور بطلبد و از او بخواهد كه با دانش و سواد بی پایانش برای لشكریان شاه دستور غذایی ویژه ای تهیه كند تا علاوه بر كم حجم بودن، انرژی بسیاری داشته و فساد ناپذیر باشد. این دستور شاه، روزها شیخ بهایی را در رساله ها و تحقیقات فرو برد و حاصل چاره اندیشی او معجونی بود به نام حلوا ارده، غذایی كه با كنجد آسیاب شده و شیره كشمش تهیه شده بود. شاه اولین نفر بود كه دست پخت این دانشمند را به دهان گذاشت. شیرینی مطبوع آن، ضمیر شاه را جلائی داد و لبخند رضایت بر چهره شاه عباس نشاند، از آن پس غذای سربازان او فراهم آمده بود. او خوشحال بود كه این نگرانی او به همت یك مرد عالم فرو نشسته و دیگر خاطر آزرده نبود.
شاید شاه عباس صفوی اصلا تصور نمی كرد چیزی كه روزها و شب ها نگرانی اش را رقم می زد، به نتیجه ای اینچنین برسد. اگر او می دانست كه امروزه این غذا چنان در نزد مردم دارای اهمیت است، حتما بیش از پیش به خود می بالید. از آن روز به بعد بود كه این غذا در نزد ایرانیان مرسوم شد و چنان شهرتش زیاد شد كه دیگر كمتر كسی پیدا می شد كه آن را نخورده باشد. شاه عباس هرگز نمی دانست كه این فكرش در جایی به نام جاسب با انگشتان نیمور، سردار افسانه ای دوران باستان در هم گره بخورد و امروز روز، تاریخی را رقم بزند كه بسیار شنیدنی است. داستان جماعتی از مردم جاسب كه سال های سال در شهرهایی مثل كاشان، اصفهان، قم و تهران، در گوشه مغازه های كوچك و تاریكشان كز كرده و ارده ها را با شیره كشمش در هم می آمیزند و حلوا ارده می سازند و به مردم می فروشند، اما این داستان اصل ماجراست. جاسبی هایی كه از پس قرون و از سایه سرد تاریخ، امروز قدم گذارده اند و سال هاست كه ما هر روز صبح روی سفره صبحانه محصول دستانشان را در نان پیچیده و می خوریم. آنها نقطه اشتراك داستان هایی است كه ذكر شد. از نیمور، سردار دوران باستان تا شاه عباس صفوی. امروز نام جاسب را همه شنیده اند. یك منطقه كه شاید در مورد آن گفتن و شنیدن خالی از لطف نباشد.
شاید شاه عباس صفوی اصلا تصور نمی كرد چیزی كه روزها و شب ها نگرانی اش را رقم می زد، به نتیجه ای اینچنین برسد. اگر او می دانست كه امروزه این غذا چنان در نزد مردم دارای اهمیت است، حتما بیش از پیش به خود می بالید. از آن روز به بعد بود كه این غذا در نزد ایرانیان مرسوم شد و چنان شهرتش زیاد شد كه دیگر كمتر كسی پیدا می شد كه آن را نخورده باشد. شاه عباس هرگز نمی دانست كه این فكرش در جایی به نام جاسب با انگشتان نیمور، سردار افسانه ای دوران باستان در هم گره بخورد و امروز روز، تاریخی را رقم بزند كه بسیار شنیدنی است. داستان جماعتی از مردم جاسب كه سال های سال در شهرهایی مثل كاشان، اصفهان، قم و تهران، در گوشه مغازه های كوچك و تاریكشان كز كرده و ارده ها را با شیره كشمش در هم می آمیزند و حلوا ارده می سازند و به مردم می فروشند، اما این داستان اصل ماجراست. جاسبی هایی كه از پس قرون و از سایه سرد تاریخ، امروز قدم گذارده اند و سال هاست كه ما هر روز صبح روی سفره صبحانه محصول دستانشان را در نان پیچیده و می خوریم. آنها نقطه اشتراك داستان هایی است كه ذكر شد. از نیمور، سردار دوران باستان تا شاه عباس صفوی. امروز نام جاسب را همه شنیده اند. یك منطقه كه شاید در مورد آن گفتن و شنیدن خالی از لطف نباشد.
از حلوا ارده تا حلوا شكری
در روزگار نه چندان دور در همین تهران، جماعتی بودند كه از راه رسیده و به پایتخت آمده و حجره ها و مغازه هایی فراهم كرده و در آنجا به كسب و كار مشغول شدند. دستان مردمی كه هنوز گرد و غبار سفر را از رخت به در نكرده بودند، مشغول به كار شد. كنجدهای آسیاب شده را با شیره كشمش در هم آمیخته و هر روز در بازار به مردم می فروختند. هر روز این جماعت در مغازه هایشان، فرسنگ ها دور از شهر و دیار به كار می پرداختند و تا غروب كار می كردند و كار. فردا صدایی در كوچه و خیابان ها می پیچید و مردم را فرا می خواند تا حلوا ارده كه مثل عسل شیرین است را بخرند و هجوم مردم و دوباره دست ها مشغول كار. جاسبی ها به پایتخت آمده بودند تا دهان تهرانی ها را شیرین كنند.
حلوا ارده تا مدت ها میهمان سفره های مردم بود، اما وقتی كه شكر جایگزین شیره كشمش شد، حلوا شكری پا به عرصه بازار گذاشت. اینبار هم جاسبی ها به روشی نوتر بازار را در اختیار گرفتند. آنها تا مدت ها بی رقیب بودند و هنوز هم، اما این حكایت همه جاسبی ها نیست. عمدتاُ وارانی ها كه یكی از روستاهای هفتگانه جاسب است به این كار پرداختند. باقی آنها نیز به كسب و كار در شهرهای بزرگ روی آوردند. از بیژگان، روستایی در مجاورت واران نیز به پایتخت آمدند. آنها نیز به مانند همسایگان خود به كار پرداختند و بخشی از كبابی های تهران را در اختیار گرفتند.
هزارجانی ها نیز به پایتخت آمدند و به فروش لوازم منزل روی آوردند و كروگانی ها هم بیكار ننشستند. سینمادار بودند و برخی نیز به بازار قفل و لوله رفته و در آنجا به كار پرداختند. جاسبی ها در اكثر صنوف بوده اند، اما شغل موروثی آنها حلواشكری سازی بوده. هم اكنون هم تقریباُ تمام حلوا شكریها از تولیدات جاسبی هاست. آنها وقتی به این كار روی آوردند، شاید كمتر كسی از این محصول خبر داشت. حتی زمانی كه حاج مصیب درخشانی از تفلیس به بشتر آمد و از آنجا به تهران عزیمت كرد و رحل اقامت در پایتخت گزید و حلواشكری را بنا نهاد، از اقتدار جاسبی ها در این عرصه در سال های آینده بی اطلاع بود.
حلوا ارده تا مدت ها میهمان سفره های مردم بود، اما وقتی كه شكر جایگزین شیره كشمش شد، حلوا شكری پا به عرصه بازار گذاشت. اینبار هم جاسبی ها به روشی نوتر بازار را در اختیار گرفتند. آنها تا مدت ها بی رقیب بودند و هنوز هم، اما این حكایت همه جاسبی ها نیست. عمدتاُ وارانی ها كه یكی از روستاهای هفتگانه جاسب است به این كار پرداختند. باقی آنها نیز به كسب و كار در شهرهای بزرگ روی آوردند. از بیژگان، روستایی در مجاورت واران نیز به پایتخت آمدند. آنها نیز به مانند همسایگان خود به كار پرداختند و بخشی از كبابی های تهران را در اختیار گرفتند.
هزارجانی ها نیز به پایتخت آمدند و به فروش لوازم منزل روی آوردند و كروگانی ها هم بیكار ننشستند. سینمادار بودند و برخی نیز به بازار قفل و لوله رفته و در آنجا به كار پرداختند. جاسبی ها در اكثر صنوف بوده اند، اما شغل موروثی آنها حلواشكری سازی بوده. هم اكنون هم تقریباُ تمام حلوا شكریها از تولیدات جاسبی هاست. آنها وقتی به این كار روی آوردند، شاید كمتر كسی از این محصول خبر داشت. حتی زمانی كه حاج مصیب درخشانی از تفلیس به بشتر آمد و از آنجا به تهران عزیمت كرد و رحل اقامت در پایتخت گزید و حلواشكری را بنا نهاد، از اقتدار جاسبی ها در این عرصه در سال های آینده بی اطلاع بود.
از كارگاه حلواشكری سازی تا بنیاد امور خیریه
سیدجلیل ناصری بعد از آن كه كارخانه ای بزرگ تدارك دید و اولین زمینه های این كار را فراهم آورد به همراه سید جمال احمدی، به كشورهای اروپایی رفت تا اسباب و ماشین هایی را كه برای این كار مورد نیاز بود، تهیه كنند.
از آنجا كه دیگر حلواسازی با دست و تولید روزانه ۱۵۰ كیلو پاسخ تقاضاهای مردم نبوده آنها به فكر تولید ماشینی این محصول برآمدند. آنها به بسیاری از كشورها مسافرت كردند و از مجموعه این مسافرت ها، ماشین های مختلفی را كه به كارشان می آمد برگزیده و به ایران آوردند.
حلوا شكری سازی تنها در چند كشور رایج بوده و طبیعی است كه كشورهای اروپایی خط تولید واحدی نداشته باشند. سید جلیل به همراه سید جمال توانستند از كشورهای مختلف ماشین های مورد نیاز را به ایران آورده و اولین خط تولید مكانیزه این محصول را راه اندازی كنند. پس از آن بود كه سید جلیل ناصری كه از حلواسازی با دست كارش را آغاز كرده بود روز به روز شاهد پیشرفت این كار شد.
از آن پس جاسبی های بسیاری كه عمدتاُ از روستای واران بودند به این كار روی آورند و با تاسیس كارگاه ها و كارخانه های كوچك و بزرگ بسیاری به این شغل روی آورند. از همان روزهای آغازین كه سیدجلیل ناصری آغاز به كار كرده بود، تنها یك رقیب در این عرصه با او برابری می كرد، یك مرد آذری كه از تفلیس به تهران آمده بود. صاحب حلواشكری شاهین. بعد از آنكه حاج مصیب درخشانی در دروازه دولت اولین كارخانه را بنا نهاده بود، ناصری حلوا شكری ساخت خود را گسترش داد و پس از چندی بر رقیب پیروز شد.
از آنجا كه دیگر حلواسازی با دست و تولید روزانه ۱۵۰ كیلو پاسخ تقاضاهای مردم نبوده آنها به فكر تولید ماشینی این محصول برآمدند. آنها به بسیاری از كشورها مسافرت كردند و از مجموعه این مسافرت ها، ماشین های مختلفی را كه به كارشان می آمد برگزیده و به ایران آوردند.
حلوا شكری سازی تنها در چند كشور رایج بوده و طبیعی است كه كشورهای اروپایی خط تولید واحدی نداشته باشند. سید جلیل به همراه سید جمال توانستند از كشورهای مختلف ماشین های مورد نیاز را به ایران آورده و اولین خط تولید مكانیزه این محصول را راه اندازی كنند. پس از آن بود كه سید جلیل ناصری كه از حلواسازی با دست كارش را آغاز كرده بود روز به روز شاهد پیشرفت این كار شد.
از آن پس جاسبی های بسیاری كه عمدتاُ از روستای واران بودند به این كار روی آورند و با تاسیس كارگاه ها و كارخانه های كوچك و بزرگ بسیاری به این شغل روی آورند. از همان روزهای آغازین كه سیدجلیل ناصری آغاز به كار كرده بود، تنها یك رقیب در این عرصه با او برابری می كرد، یك مرد آذری كه از تفلیس به تهران آمده بود. صاحب حلواشكری شاهین. بعد از آنكه حاج مصیب درخشانی در دروازه دولت اولین كارخانه را بنا نهاده بود، ناصری حلوا شكری ساخت خود را گسترش داد و پس از چندی بر رقیب پیروز شد.
روزنامه همشهری دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۰۰