مجله اخبار امری شماره 10 سال 1351 در خصوص شهادت مهاجرین فیلیپین
فهرست مندرجات
صفحه
- 1) آثار مبارکه 301
- 2) سخن ماه 303
- 3) پیامهای بیت العدل اعظم الهی – شیدالله ارکانه 307
- 4) اخبار ارض اقدس 308
- 5) ابلاغات محفل روحانی ملی بهائیان ایران 309
- 6) اخبار مهد امرالله 312
- 7) نامههائی از مهاجرین عزیز 326
- 8) تقویم اخبار امری 306
- 9) تقویم نقشه 324
هوالابهی
ای ناظر به ملکوت ابهی خوشا حال نفوسی که به صرف فطرت منجذب الی الله گشتند و به مغناطیس محبّت سارع به مشهد فدا از جان و خانمان بیزار شدند و از آنچه غیر رضای حضرت دوست بود در کنار گشتند. چون ذبیح ملیح به قربانگاه شتافتند و چون مسیح فصیح بر صلیب به لسان بلیغ مناجات نمودند. چون خلیل جلیل در آتش نمرودیان فتادند و چون موسای کلیم در دست قبطیان چون یوسف صدیق در سبیل الهی اسیر زندان شدند و چون نوح نجی در طوفان طغیان ستمکاران چون سیّد حصور در دست قوم کفور افتادند و چون ذکریاء مظلوم در دام اهل غرور چون سیّد یثرب و امام بطحی در صدمات و مشقات لایحصی افتادند و در تعذیب و تکفیر و توهین اهل شقا چون حسین مظلوم در دست قوم ظلوم گرفتار شدند و در کربلا در شدت کرب و بلا افتادند و عاقبت جان باختند و در میدان فدا اسب تاختند و از این تنگنای عالم ادنی به ملکوت ابهی شتافتند. طوبی لهم و بُشری لَهم من هذا الفضل الّذی اختصّ الله به من شاء من عباده المقربین. لعمرک ان اطلعت بسّر الشهادة فی سبیل الله و سرّ القربان فی محبّة الله لسرعت منجذباً الی میدان الفدا منادیاً الوحا الی الموهبة الکبری البدار البدار الی الرحمة العظمی العجل العجل العجل الی الغنیمه العیا و لکن الله سرّ هذا النّور و کتم هذا السّر المکنون و الرّمز المصون اجلالاً لامره وصوناً لمقامات قدس اجبّته حتّی یظهر سرّ الاختصاص و یشرق انوار الموهبته فی مشکاة الخاص انه لهیب من یشاء و یعطی من یشاء و یمنع عمن یشاء یختص برحمته من یشاء و یوفق علی الانفاق بفضله من یشاء انّه هوالکریم الفضّال. عبدالبهاء عبّاس
ای ناظر به ملکوت ابهی خوشا حال نفوسی که به صرف فطرت منجذب الی الله گشتند و به مغناطیس محبّت سارع به مشهد فدا از جان و خانمان بیزار شدند و از آنچه غیر رضای حضرت دوست بود در کنار گشتند. چون ذبیح ملیح به قربانگاه شتافتند و چون مسیح فصیح بر صلیب به لسان بلیغ مناجات نمودند. چون خلیل جلیل در آتش نمرودیان فتادند و چون موسای کلیم در دست قبطیان چون یوسف صدیق در سبیل الهی اسیر زندان شدند و چون نوح نجی در طوفان طغیان ستمکاران چون سیّد حصور در دست قوم کفور افتادند و چون ذکریاء مظلوم در دام اهل غرور چون سیّد یثرب و امام بطحی در صدمات و مشقات لایحصی افتادند و در تعذیب و تکفیر و توهین اهل شقا چون حسین مظلوم در دست قوم ظلوم گرفتار شدند و در کربلا در شدت کرب و بلا افتادند و عاقبت جان باختند و در میدان فدا اسب تاختند و از این تنگنای عالم ادنی به ملکوت ابهی شتافتند. طوبی لهم و بُشری لَهم من هذا الفضل الّذی اختصّ الله به من شاء من عباده المقربین. لعمرک ان اطلعت بسّر الشهادة فی سبیل الله و سرّ القربان فی محبّة الله لسرعت منجذباً الی میدان الفدا منادیاً الوحا الی الموهبة الکبری البدار البدار الی الرحمة العظمی العجل العجل العجل الی الغنیمه العیا و لکن الله سرّ هذا النّور و کتم هذا السّر المکنون و الرّمز المصون اجلالاً لامره وصوناً لمقامات قدس اجبّته حتّی یظهر سرّ الاختصاص و یشرق انوار الموهبته فی مشکاة الخاص انه لهیب من یشاء و یعطی من یشاء و یمنع عمن یشاء یختص برحمته من یشاء و یوفق علی الانفاق بفضله من یشاء انّه هوالکریم الفضّال. عبدالبهاء عبّاس
ترجمه متن تلگراف منیع بیت العدل اعظم الهی مورخ 3 اگشت 1972
روحانی – نونهالان – طهران
تلگراف ذیل در این لحظه از مانیل واصل گردید.
با نهایت تأثر از دانشگاه (ماراوی) اطلاع حاصل شد سه نفر دانشجوی ایرانی به نام پرویز صادقی – فرامرز وجدانی – پرویز فروغی از اسفار تبلیغی مراجعت ننمودند. اجساد آنان پیدا شده مراسم تشییع ظهر روز سوم اوت خواهد بود ...
مراتب همدردی عمیق این هیئت را به خانوادههای آن عزیزان اعلام و به آنان اطمینان دهید که با کمال تبتل و ابتهال برای ارتقاء روح فرزندان شجاع و جانفشان آنان که حیات خویش را در سبیل خدمت به امر الهی فدا نمودند در اعتاب مقدسه علیا دعا میکنیم. بیت العدل اعظم
تلگراف ذیل در این لحظه از مانیل واصل گردید.
با نهایت تأثر از دانشگاه (ماراوی) اطلاع حاصل شد سه نفر دانشجوی ایرانی به نام پرویز صادقی – فرامرز وجدانی – پرویز فروغی از اسفار تبلیغی مراجعت ننمودند. اجساد آنان پیدا شده مراسم تشییع ظهر روز سوم اوت خواهد بود ...
مراتب همدردی عمیق این هیئت را به خانوادههای آن عزیزان اعلام و به آنان اطمینان دهید که با کمال تبتل و ابتهال برای ارتقاء روح فرزندان شجاع و جانفشان آنان که حیات خویش را در سبیل خدمت به امر الهی فدا نمودند در اعتاب مقدسه علیا دعا میکنیم. بیت العدل اعظم
اخبار مهد امرالله
شهادت سه جوان بهائی در فیلیپین
بطوریکه در شماره قبل به استحضار دوستان الهی رسید در تاریخ اول شهرالکمال 129 (9 مرداد 51) سه جوان بهائی ایران (پرویز صادقی – فرامرز وجدانی – پرویز فروغی) علیهم رضوان الله و بهائه به دست جمعی از افراد نادان و متعصب در نواحی جنوبی فیلیپین به وضع دلخراشی شهید شدند.
شهادت این سه جوان ایرانی که در فیلیپین به تحصیل مشغول بودند صرفنظر از تأثر و تأسفی که در عالم بهائی به وجود آورد موجی از اعتراض و خشم و تنفر از این اعمال غیرانسانی و وحشیانه در محافل دانشگاهی و مطبوعاتی و روشنفکران آن کشور برانگیخت. خبرگزاری هادی دنیا چند روز متوالی این خبر وحشتانگیز را که نشانهای از بقایای روح قرون وسطائی و متعصبانه در آن مملکت بود در صدر اخبار خود به مراکز خبری جهانی ارسال داشته و آن را بهشدت محکوم کردند.
اجساد مطهر این جوانان شهید که فیالواقع در راه انسانیت و بسط و گسترش اصول امر الهی به درجه شهادت نائل آمده بودند به (ماراوای) برده شد و با حضور چند هزار نفر از استادان و دانشجویان و اهالی تشییع شد و با موازین بهائی تدفین گردید.
بیت العدل اعظم الهی شیدالله بنیانه در تلگراف محافل ملی ایران چنین فرمودند:
" ... مراتب همدردی عمیق این هیئت را به خانوادههای آن عزیزان اعلام و به آنان اطمینان دهید که با کمال تبتل و ابتهال برای ارتقاء روح فرزندان شجاع و جانفشان آنان که حیات خویش را در سبیل خدمت به امر الهی فدا نمودند در اعتاب مقدسه علیا دعا میکنیم ... "
همچنین محفل روحانی ملی بهائیان فیلیپین طی تلگرافی به محفل ملی ایران از این سه جوان شجاع چنین تجلیل کردند:
ترجمه تلگراف محفل مقدس روحانی ملی بهائیان فیلیپین مورخ ششم اگست 1971 به محفل مقدس روحانی ملی بهائیان ایران
دانشجویان محبوب طی مراسم شایسته و پر شکوهی به خاک سپرده شدند. در مراسم تشییع رئیس دانشگاه در پیشاپیش دو هزار نفر در شهر حرکت میکرد.
در مراسم تدفین ششصد نفر از اهالی و بیست و چهار نفر از احباء حضور داشتند.
اولیاء حکومت ایالتی و مقامات دانشگاهی و سازمان دانشجویان و احباء ابراز همدردی شدید نمودند. دانشگاه نقشهای طرح کرده است که بر روی این مراقد زیارتگاهی بنا نماید و آبادی را که گورستان در آنجا قرار دارد و تالار اجتماعات دانشگاه و تالار یادبود دانشجویان ایرانی را به نام این دانشجویان نامگذاری کند.
مستدعی است مراتب تسلیت و همدردی عمیق ما را به والدین پرویز صادقی و فرامرز وجدانی و پرویز فروغی ابلاغ نمائید.
این واقعه بر وحدت و شجاعت ملیه دانشجویان به مراتب افزوده است و سبب شده است که بیشتر جزم و احتیاط و حکمت نمایند.
سایر دانشجویان کل سلامتند. با تحیات عمیق
محفل روحانی ملی بهائیان فیلیپین
پس از واقعه دلخراش هشت نفر از دختران بهائی که در دانشگاه (ماراوی) به تحصیل مشغول بودند با رئیسجمهور فیلیپین ملاقات کردند و به ایشان تظلم نمودند. رئیسجمهور نیز ضمن ابراز تأسف شدید به سازمانهای انتظامی آن کشور دستور اکید صادر کرد که فوراً قاتلان را پیدا کرده به مجازات برسانند و همه روزه گزارش اقدامات خود را به اطلاع وی برسانند.
بطوریکه از تلگراف محفل مقدس ملی فیلیپین مستفاد میگردد دانشگاه (ماراوی) در صدد اقداماتی برای تجلیل این سه جوان شهید بهائی میباشند.
در طهران و اصفهان و بعضی از نقاط جلسات مختلفه تذکر به یاد این سه جوان شجاع منعقد گردید و ضمن تلاوت مناجات و آیات از جانبازی این جوانان شجاع تجلیل و تقدیر گردید.
اینکه به درج شرح حال ایشان میپردازیم.
بطوریکه در شماره قبل به استحضار دوستان الهی رسید در تاریخ اول شهرالکمال 129 (9 مرداد 51) سه جوان بهائی ایران (پرویز صادقی – فرامرز وجدانی – پرویز فروغی) علیهم رضوان الله و بهائه به دست جمعی از افراد نادان و متعصب در نواحی جنوبی فیلیپین به وضع دلخراشی شهید شدند.
شهادت این سه جوان ایرانی که در فیلیپین به تحصیل مشغول بودند صرفنظر از تأثر و تأسفی که در عالم بهائی به وجود آورد موجی از اعتراض و خشم و تنفر از این اعمال غیرانسانی و وحشیانه در محافل دانشگاهی و مطبوعاتی و روشنفکران آن کشور برانگیخت. خبرگزاری هادی دنیا چند روز متوالی این خبر وحشتانگیز را که نشانهای از بقایای روح قرون وسطائی و متعصبانه در آن مملکت بود در صدر اخبار خود به مراکز خبری جهانی ارسال داشته و آن را بهشدت محکوم کردند.
اجساد مطهر این جوانان شهید که فیالواقع در راه انسانیت و بسط و گسترش اصول امر الهی به درجه شهادت نائل آمده بودند به (ماراوای) برده شد و با حضور چند هزار نفر از استادان و دانشجویان و اهالی تشییع شد و با موازین بهائی تدفین گردید.
بیت العدل اعظم الهی شیدالله بنیانه در تلگراف محافل ملی ایران چنین فرمودند:
" ... مراتب همدردی عمیق این هیئت را به خانوادههای آن عزیزان اعلام و به آنان اطمینان دهید که با کمال تبتل و ابتهال برای ارتقاء روح فرزندان شجاع و جانفشان آنان که حیات خویش را در سبیل خدمت به امر الهی فدا نمودند در اعتاب مقدسه علیا دعا میکنیم ... "
همچنین محفل روحانی ملی بهائیان فیلیپین طی تلگرافی به محفل ملی ایران از این سه جوان شجاع چنین تجلیل کردند:
ترجمه تلگراف محفل مقدس روحانی ملی بهائیان فیلیپین مورخ ششم اگست 1971 به محفل مقدس روحانی ملی بهائیان ایران
دانشجویان محبوب طی مراسم شایسته و پر شکوهی به خاک سپرده شدند. در مراسم تشییع رئیس دانشگاه در پیشاپیش دو هزار نفر در شهر حرکت میکرد.
در مراسم تدفین ششصد نفر از اهالی و بیست و چهار نفر از احباء حضور داشتند.
اولیاء حکومت ایالتی و مقامات دانشگاهی و سازمان دانشجویان و احباء ابراز همدردی شدید نمودند. دانشگاه نقشهای طرح کرده است که بر روی این مراقد زیارتگاهی بنا نماید و آبادی را که گورستان در آنجا قرار دارد و تالار اجتماعات دانشگاه و تالار یادبود دانشجویان ایرانی را به نام این دانشجویان نامگذاری کند.
مستدعی است مراتب تسلیت و همدردی عمیق ما را به والدین پرویز صادقی و فرامرز وجدانی و پرویز فروغی ابلاغ نمائید.
این واقعه بر وحدت و شجاعت ملیه دانشجویان به مراتب افزوده است و سبب شده است که بیشتر جزم و احتیاط و حکمت نمایند.
سایر دانشجویان کل سلامتند. با تحیات عمیق
محفل روحانی ملی بهائیان فیلیپین
پس از واقعه دلخراش هشت نفر از دختران بهائی که در دانشگاه (ماراوی) به تحصیل مشغول بودند با رئیسجمهور فیلیپین ملاقات کردند و به ایشان تظلم نمودند. رئیسجمهور نیز ضمن ابراز تأسف شدید به سازمانهای انتظامی آن کشور دستور اکید صادر کرد که فوراً قاتلان را پیدا کرده به مجازات برسانند و همه روزه گزارش اقدامات خود را به اطلاع وی برسانند.
بطوریکه از تلگراف محفل مقدس ملی فیلیپین مستفاد میگردد دانشگاه (ماراوی) در صدد اقداماتی برای تجلیل این سه جوان شهید بهائی میباشند.
در طهران و اصفهان و بعضی از نقاط جلسات مختلفه تذکر به یاد این سه جوان شجاع منعقد گردید و ضمن تلاوت مناجات و آیات از جانبازی این جوانان شجاع تجلیل و تقدیر گردید.
اینکه به درج شرح حال ایشان میپردازیم.
شرح حال جناب پرویز صادقی علیه رضوان الله
پرویز صادقی در تاریخ یازدهم آذر ماه 1327 (10 شهرالقول 104) در طهران در خانواده بهائی متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در طهران گذراند و همیشه شاگرد ممتاز بشمار میرفت. همچنین در کلاسهای درس اخلاق و معلومات امری جوانان مرتباً حاضر میشد و با نهایت علاقه به فرا گرفتن اصول امری میپرداخت و در تشکیلات به خدمات مختلفه موفق بود.
پس از اخذ دیپلم متوسطه در اول اردیبهشت ماه 49 وارد خدمت نظام وظیفه شد با درجه گروهبان سومی مدت دو سال در طهران و همدان به خدمت پرداخت در ایام توقف در همدان به خدمات امریه قائم بود.
جناب صادقی جوانی عاشق مطالعه و کتاب بود و غالب اوقات فراغت خود را به مطالعه و کسب معارف امری صرف میکرد.
شوق و ذوق خدمات امریه مخصوصاً مهاجرت در وی شدید بود به همین علت پس از تهیه مقدمات در تاریخ 9 خرداد ماه 51 برای تکمیل تحصیلات عازم فیلیپین شد و با صوابدید محفل مقدس ملی آن کشور در دانشگاه شهر (ماراوی) به تحصیل کشاورزی مشغول شد.
طی دو ماهی که در این دانشگاه مشغول تحصیل بود به اتفاق سایر دوستان بهائی خود ابلاغ کلمة الله و نشر نفحات الله پرداخت و با خلق و خوی بهائی که در وی بود دوستان و دانشجویان را شیفته خود کرد بطوریکه طی این مدت کوتاه دوستان متعددی پیدا کرد و محبوبیتی بین دانشجویان کسب کرد.
از نامه هائی که طی این مدت برای پدر و مادر و دوستانش به ایران نوشته است چنین بر میآید که پرویز به اتفاق دوستانش با شوق و علاقهای وافر به ابلاغ کلمة الله و انتشار امرالله پرداختهاند (برخی از این نامهها در قسمت نامههای مهاجرین در همین شماره نقل شده است)
در اوائل مرداد ماه پرویز صادقی به اتفاق دو نفر دیگر از جوانان شجاع به قصد ابلاغ کلمة الله سفری کوتاه به نواحی جنوبی فیلیپین در جزیره (ایندامائو) واقع در 800 کیلومتری پایتخت مانیل نمودند که متأسفانه به دست جمعی جهال در تاریخ 6 مرداد به شهادت رسیدند. علیهم رضوانالله و بهائه.
پرویز صادقی در هنگام شهادت 27 سال و 8 ماه از سنش گذشته بود.
پس از اخذ دیپلم متوسطه در اول اردیبهشت ماه 49 وارد خدمت نظام وظیفه شد با درجه گروهبان سومی مدت دو سال در طهران و همدان به خدمت پرداخت در ایام توقف در همدان به خدمات امریه قائم بود.
جناب صادقی جوانی عاشق مطالعه و کتاب بود و غالب اوقات فراغت خود را به مطالعه و کسب معارف امری صرف میکرد.
شوق و ذوق خدمات امریه مخصوصاً مهاجرت در وی شدید بود به همین علت پس از تهیه مقدمات در تاریخ 9 خرداد ماه 51 برای تکمیل تحصیلات عازم فیلیپین شد و با صوابدید محفل مقدس ملی آن کشور در دانشگاه شهر (ماراوی) به تحصیل کشاورزی مشغول شد.
طی دو ماهی که در این دانشگاه مشغول تحصیل بود به اتفاق سایر دوستان بهائی خود ابلاغ کلمة الله و نشر نفحات الله پرداخت و با خلق و خوی بهائی که در وی بود دوستان و دانشجویان را شیفته خود کرد بطوریکه طی این مدت کوتاه دوستان متعددی پیدا کرد و محبوبیتی بین دانشجویان کسب کرد.
از نامه هائی که طی این مدت برای پدر و مادر و دوستانش به ایران نوشته است چنین بر میآید که پرویز به اتفاق دوستانش با شوق و علاقهای وافر به ابلاغ کلمة الله و انتشار امرالله پرداختهاند (برخی از این نامهها در قسمت نامههای مهاجرین در همین شماره نقل شده است)
در اوائل مرداد ماه پرویز صادقی به اتفاق دو نفر دیگر از جوانان شجاع به قصد ابلاغ کلمة الله سفری کوتاه به نواحی جنوبی فیلیپین در جزیره (ایندامائو) واقع در 800 کیلومتری پایتخت مانیل نمودند که متأسفانه به دست جمعی جهال در تاریخ 6 مرداد به شهادت رسیدند. علیهم رضوانالله و بهائه.
پرویز صادقی در هنگام شهادت 27 سال و 8 ماه از سنش گذشته بود.
شرح حال پرویز فروغی علیه رضوانالل
پرویز فروغی در آبان ماه 1326 در طهران در خانواده متقدم متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در طهران به اتمام رسانید و سپس داخل در خدمت وظیفه گردید و مدت دو سال در سنندج و کرمانشاه و زنجان به خدمت پرداخت. طی مدت خدمت مورد توجه عموم افراد قرار گرفت و با کل با مهربانی و محبت و صمیمیت سلوک و رفتار میکرد.
پرویز در کلاسهای درس اخلاق و سایر کلاسهای مختلفه امری و تشکیلات جوانان شرکت میکرد و با شور و شوقی فراوان به خدمت و فرا گرفتن تعالیم امری و معارف الهی میپرداخت و همیشه از شاگردان ممتاز محسوب میشد.
پرویز برای تحصیلات عالیه عازم فیلیپین شد و به دستور محفل ملی در شهر (سوان) که نقطه بکری بود ساکن شد و در دانشگاه آن شهر در رشته راه و ساختمان به تحصیل پرداخت در عین حال به سفرهای تبلیغی میرفت و به هدایت طالبان حقیقت و ابلاغ کلمة الله میپرداخت تا اینکه در آخرین سفر تبلیغی که به اتفاق دو جوان دیگر به نواحی جنوبی آن کشور انجام داد به دست جهال به رتبه شهادت نائل گردید. علیه رضوانالله و بهائه.
پرویز در کلاسهای درس اخلاق و سایر کلاسهای مختلفه امری و تشکیلات جوانان شرکت میکرد و با شور و شوقی فراوان به خدمت و فرا گرفتن تعالیم امری و معارف الهی میپرداخت و همیشه از شاگردان ممتاز محسوب میشد.
پرویز برای تحصیلات عالیه عازم فیلیپین شد و به دستور محفل ملی در شهر (سوان) که نقطه بکری بود ساکن شد و در دانشگاه آن شهر در رشته راه و ساختمان به تحصیل پرداخت در عین حال به سفرهای تبلیغی میرفت و به هدایت طالبان حقیقت و ابلاغ کلمة الله میپرداخت تا اینکه در آخرین سفر تبلیغی که به اتفاق دو جوان دیگر به نواحی جنوبی آن کشور انجام داد به دست جهال به رتبه شهادت نائل گردید. علیه رضوانالله و بهائه.
شرح حال فرامرز وجدانی علیه رضوانالله
فرامرز وجدانی فرزند رحمتالله وجدانی در تاریخ 20 آذر ماه 1330 شمسی در بندرعباس متولد شد تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در جزیره قشم و بندرعباس و بیناب گذراند و از دبیرستان نمازی شیراز موفق به اخذ دیپلم شد طی مدت تحصیل از شاگردان ممتاز بود و در ورزش دو و میدانی و فوتبال موفق به اخذ تقدیرنامههای متعدد گردید چون علاقه به مهاجرت و شرکت در نقشه جلیله نه ساله داشت برای تحصیلات عالیه رهسپار فیلیپین شد و مدت دو ماه به سفرهای مختلفه تبلیغی در جنگلهای آن کشور رفت و سپس عازم جزیره (میندانائو) شد در دانشگاه آن شهر در رشته مهندسی و شیمی به تحصیل مشغول شد تا اینکه در یک سفر تبلیغی به جنوب فیلیپین به اتفاق دو جوان شجاع دیگر به دست جمعی جهال به درجه شهادت نائل آمد. فرامرز وجدانی مؤمن و موفق بود و همیشه در کلاسهای درس اخلاق و تشکیلات جوانان شرکت میکرد و موجب تشویق دیگران بود. نامههای پر شوری جهت اولیای خود نگاشته که سطوری چند از آن در این شماره نقل میشود. علیه بهاءالله و رضوانه
نامههائی از مهاجرین
شوق ابلاغ کلمة الله و نشر نفحات الله
قسمتهائی از نامههای مهاجر شهید جناب پرویز صادقی از فیلیپین خطاب به پدر و مادرش
" ... در هر حال شکر و سپاس و راز و نیاز به آستان بینیاز نمائید تا عنایت فرموده و مکرمت نموده و ما را قابل و شایسته بندگی آستانش نماید و به آنچه که شایان شکوه و عظمت و جلال اوست عمل نمائیم. علت تحریر لوح زیبا و ملیح حضرت مولی الوری در رأس مکتوب [1] تقاضای این مطلب است که با دل و جان از الطاف و عنایات جمال قدم شاکر باشید و برای پیشبرد اهداف امر مبارک در تمام عالم و این صفحات دعا فرمائید و به تأیید جمال مبارک این ذره فانی و به فرموده حضرت عبدالبهاء "ضعیف و فقیر" با تمام عدم لیاقت مورد عنایات جمال قدم قرار گرفته و اکلیل جلیلی بر سرم گذارده که یکی از بندگان او هستم و برای اثبات این مدعا قدم در راهی بس نیکو بگذارم و حال احتیاج به دعا و ثنای شما میباشد تا موفقیت بیشتر گردد و اگر عرض شود برای سپاسگزاری از فضل بیدریغ آن محیی امم کلمات و جملات قشنگ لوح سرکار آقا در خاطر نقش بسته است رهی به خطا نرفتهام و هر روز آن را زیارت مینمایم چه که از هر جهت تأییدات غیبیه میرسد و میدان آماده و نفوس مستعد میباشند و مسلماً امور دیگر که در درجه پائین تر اهمیت قرار دارند نیز خودبهخود و فضلاً من عنده درست میشوند و این عباد را شرمنده مینماید.
در مدت بیست و چهار سال عمری که از خدا گرفتهام در هیچ کدام از ایامش اینقدر خوب نبودهام ... در کلاس کمی زودتر میرفتم شاگردها دورم جمع میشدند که از کجا آمدهای و خودبهخود باب صحبت باز میشد و دختر و پسر گوش میدادند و با دو دختر مسلمان و با دو جوان بهائی دیگر صحبت کردیم و جزوه خواستند و حالا هم قرار است کتاب برایشان ببرم ... به فضل و الطاف بیدریغ جمال قدم و حضرت عبدالبهاء حالم بسیار بسیار خوب است و حقیقتاً چرا که نباشم صرفاً ید عنایتش این بنده آستانش را به این خطه سوق داد و از حالت بیثمر و اثر بودن در طهران نجات بخشید و واقعاً هر چند ممکن است باز هم شایستگی ابراز بندگی به نحو احسن و اولی را نداشته باشم و به صدق مبین چنین است اما مسلم میدانم که با همه بدی که دارم و قصوری که در خدمات امری تا بحال شده است حق جل جلاله عفو غفران خود را با چهرهگشائی این موهبت بر این بنده بینوا نمایان فرمود و شکر و سپاس او را که سرور عالمیان و صاحب من فی الامکان است و فضلش بی منتهی و بیحد و حصر و صرفاً با عنایات خود سبب تشکیل محفل روحانی (ماراوی سیتی) در شب قبل در تاریخ 15/4/51 مطابق با 6 جولای 1972 شد و قلب این بندگان آستانش را شاد و مستبشر فرمود و گفتم خوب است شما هم این مژده را بدانید چه که با اینکه ما ایرانیان مقیم این محل 12 نفر بودیم به علت اینکه 4 نفر از 21 سال کمتر بودند صلاحیت تشکیل محفل را نداشتیم و به تأییدات جمال اقدس ابهی با تلگرافی که از یکی از خانمهای ایرانی از مانیلا رسید و دیروز هم خود ایشان تشریف آوردند بلافاصله شب محفل را تشکیل دادیم و هیئت نظار هم انتخاب شد که حقیر را نیز به عنوان امین صندوق معیّن فرمودند و امروز با صحبت با یکی از مسئولان دانشگاه اجازه سالن بسیار بزرگی را برای تشکیل جلسات محفل و بیت تبلیغ هفتهای دو شب گرفتیم که جای شما بسیار خالی. امشب بیت بسیار خوبی تشکیل بود و 7 نفر مبتدی داشتیم که سه نفر مسلمان و 4 نفر مسیحی بودند و خیلی صحبت شد تا ببینم به کجا خواهد کشید. بعد جلسه دعائی به مدت نیم ساعت برای ایمان نفوس فوقالذکر داشتیم که امیدمان چنان است حتماً فضل و عنایتش کما فیالسابق شامل حال این ذلیلان شده و میشود و اگر بدانید چقدر عالی و خوب بود که حساب ندارد چون در هوای آزاد لوح احمد خواندن و مناجات تلاوت کردن عجیب روحبخش و مسکن درد عشق عشاق دردمند است. در هوائی که آنقدر تمیز و با طراوت است و صاف است که تمام ستارهها و حتی شفق آسمان پیداست ولی امیدوارم همچنین از نعمت دعاهای شما برخوردار باشم ...حق شاهد و گواه است که من آنقدر راحت هستم که حساب ندارد چون از طهران که خارج شدم با عشق جمال مبارک بود و پس از پرواز تا کراچی به مدت 5/2 ساعت در عالمی غیر از این عالم سیر میکردم و از حضرت بهاءالله عاجزانه تقاضا نمودم مرا در راهی که در پیش گرفتهام موفق دارد و تا به حال لحظهای نبوده است که در ظل لوای گرم و عنایتش نباشم مطمئن باشید که آسایش حقیقی و آرامش خیال را در اینجا دارم چه که به هرچه آرزو داشتهام رسیدهام و در نامه قبلی نوشتم تمام احباء در طهران تشویشی درونی دارند که خود هم از آن آگاه نیستند من هم از این تشویش و نگرانی برخوردار بودم ولی اینجا با تمام وجود حس میکنم که آن تشویش دیگر در وجود من نیست و فقط به این صورت است که همیشه نزد خودم میگویم یا حضرت بهاءالله حال که میدان فراهم است و نفوس آماده، ما را از خدمت به امرت محروم مفرما و موفق به خدمت و تبلیغ کن و به حمدالله اقلاً روزی 10 نفر ابلاغ کلمةالله وجود دارد و خواهش میکنم شما هم از صمیم قلب برایم دعا بکنید تا موفقیتم صد چندان گردد و خدای نکرده نکند وقتی ناراحت شوید و فقط به خاطر دوری ظاهری و عنصری من گریه کنید و احیاناً اگر هم چنین حالتی موجود باشد گریه شوق خواهد بود که فضل جمال مبارک شامل حال این بنده فانی و ذره حقیر و پست شد که موفق به خروج از ایران شدم چه که اگر قابل باشم و عشق من مقبول درگاه یوسف مصر ابهی (حضرت عبدالبهاء) قرار گیرد کاملاً این شعر و سرود بجاست که سرودهاند: مهاجرت دوای درد عاشقان. باید آمد و دید تا یقین حاصل کرد. "
سفر روی کامیون شن
قسمتی از نامه فرامرز وجدانی جوان شهید از فیلیپین
در نامه قبلی که از آن شهر کنار رودخانه برایتان پست کردم دنباله سفرم را تا امروز که شنبه 13 می است مینویسم. من و علی و آن فیلیپینی با قایقی که در رودخانه بود به آن طرف رفتیم و چقدر زیبا بود رودخانهاش و از آنجا سوار ماشینی شدیم و به طرف یک دهکده دیگر حرکت کردیم و باز برای اینکه به دهکده مورد نظر برسیم میبایست ماشین عوض کنیم کامیونی که پر از شن بود سوار شدیم. تمام راه با صدای بلند الله ابهی میگفتیم که اگر کسی بهائی باشد بشناسیم. خوشبختانه همینطور هم میشد و جواب الله ابهی میشنیدیم.
از کامیون که پیاده شدیم سراغ خانه یک نفر بهائی که در دهکده دیگر بود گرفتیم و با پای پیاده راه افتادیم و از کوهها بالا رفتیم و پایین آمدیم. بالاخره پس از دو ساعت پیادهروی به دهکده مورد نظر رسیدیم. اسم این دهکده (کابن) است و بیشتر اهالی آن بهائی هستند و چقدر از ورود ما خوشحال شدند.
نمیدانید چه لذتی دارد وقتی این دهاتیهای بهائی را ملاقات میکنیم و با چه خلوص نیتی جواب الله ابهی میدهند. خلاصه یک شب و یک روز آنجا بودیم و محفلش را تشکیل دادیم و صبح دوشنبه 8 می به دهکده دیگر که یک ساعت فاصله داشت با پای پیاده حرکت کردیم. این دهکده نامش ساتردرو بود اینجا بیشترشان بهائی بودند. باز شب محفلش را تشکیل دادیم و صبح سه شنبه کمی ترانههای امری بهائی به آنها یاد دادیم و بعدازظهر باز به (کابن) برگشتیم و چون نقشه تیم ما این بود که 9 جلسه محفل تشکیل دهیم میبایست همان مسیر اول سفرمان را تکرار کنیم. من و علی شیدائی تصمیم داریم بعد از کمی استراحت در یک شهر خوب برای تأمین قوای از دست رفتهمان مسافرت 15 روزه خود را دنبال کنیم. پدر جان واقعاً کمی مشکل است در دهات زندگی کردن و اگر امر جمال مبارک نبود انسان نمیتواند بیش از یک روز در آنجا بماند. در شهر آپاری که برای استراحت آمدیم آخرین نقطه فیلیپین از طرف شمال است و کنار دریا است. در این شهر روز 12 می (22 اردیبهشتماه 1351) به ملاقات شهردار رفتیم و در حدود 4 ساعت درباره امر مبارک با او حرف زدیم. از او خواهش کردیم که جوانان این شهر را جمع کند تا درباره دیانت بهائیان صحبت کنیم. خوشبختانه شهردار قبول کرد و بنا شد آخر هفته آینده که ما دوباره به این شهر باز میگردیم ترتیب این اجتماع را بدهند... "
[1]- در اویل این نامه لوحی از حضرت مولی الوری نقل شده بود.
قسمتهائی از نامههای مهاجر شهید جناب پرویز صادقی از فیلیپین خطاب به پدر و مادرش
" ... در هر حال شکر و سپاس و راز و نیاز به آستان بینیاز نمائید تا عنایت فرموده و مکرمت نموده و ما را قابل و شایسته بندگی آستانش نماید و به آنچه که شایان شکوه و عظمت و جلال اوست عمل نمائیم. علت تحریر لوح زیبا و ملیح حضرت مولی الوری در رأس مکتوب [1] تقاضای این مطلب است که با دل و جان از الطاف و عنایات جمال قدم شاکر باشید و برای پیشبرد اهداف امر مبارک در تمام عالم و این صفحات دعا فرمائید و به تأیید جمال مبارک این ذره فانی و به فرموده حضرت عبدالبهاء "ضعیف و فقیر" با تمام عدم لیاقت مورد عنایات جمال قدم قرار گرفته و اکلیل جلیلی بر سرم گذارده که یکی از بندگان او هستم و برای اثبات این مدعا قدم در راهی بس نیکو بگذارم و حال احتیاج به دعا و ثنای شما میباشد تا موفقیت بیشتر گردد و اگر عرض شود برای سپاسگزاری از فضل بیدریغ آن محیی امم کلمات و جملات قشنگ لوح سرکار آقا در خاطر نقش بسته است رهی به خطا نرفتهام و هر روز آن را زیارت مینمایم چه که از هر جهت تأییدات غیبیه میرسد و میدان آماده و نفوس مستعد میباشند و مسلماً امور دیگر که در درجه پائین تر اهمیت قرار دارند نیز خودبهخود و فضلاً من عنده درست میشوند و این عباد را شرمنده مینماید.
در مدت بیست و چهار سال عمری که از خدا گرفتهام در هیچ کدام از ایامش اینقدر خوب نبودهام ... در کلاس کمی زودتر میرفتم شاگردها دورم جمع میشدند که از کجا آمدهای و خودبهخود باب صحبت باز میشد و دختر و پسر گوش میدادند و با دو دختر مسلمان و با دو جوان بهائی دیگر صحبت کردیم و جزوه خواستند و حالا هم قرار است کتاب برایشان ببرم ... به فضل و الطاف بیدریغ جمال قدم و حضرت عبدالبهاء حالم بسیار بسیار خوب است و حقیقتاً چرا که نباشم صرفاً ید عنایتش این بنده آستانش را به این خطه سوق داد و از حالت بیثمر و اثر بودن در طهران نجات بخشید و واقعاً هر چند ممکن است باز هم شایستگی ابراز بندگی به نحو احسن و اولی را نداشته باشم و به صدق مبین چنین است اما مسلم میدانم که با همه بدی که دارم و قصوری که در خدمات امری تا بحال شده است حق جل جلاله عفو غفران خود را با چهرهگشائی این موهبت بر این بنده بینوا نمایان فرمود و شکر و سپاس او را که سرور عالمیان و صاحب من فی الامکان است و فضلش بی منتهی و بیحد و حصر و صرفاً با عنایات خود سبب تشکیل محفل روحانی (ماراوی سیتی) در شب قبل در تاریخ 15/4/51 مطابق با 6 جولای 1972 شد و قلب این بندگان آستانش را شاد و مستبشر فرمود و گفتم خوب است شما هم این مژده را بدانید چه که با اینکه ما ایرانیان مقیم این محل 12 نفر بودیم به علت اینکه 4 نفر از 21 سال کمتر بودند صلاحیت تشکیل محفل را نداشتیم و به تأییدات جمال اقدس ابهی با تلگرافی که از یکی از خانمهای ایرانی از مانیلا رسید و دیروز هم خود ایشان تشریف آوردند بلافاصله شب محفل را تشکیل دادیم و هیئت نظار هم انتخاب شد که حقیر را نیز به عنوان امین صندوق معیّن فرمودند و امروز با صحبت با یکی از مسئولان دانشگاه اجازه سالن بسیار بزرگی را برای تشکیل جلسات محفل و بیت تبلیغ هفتهای دو شب گرفتیم که جای شما بسیار خالی. امشب بیت بسیار خوبی تشکیل بود و 7 نفر مبتدی داشتیم که سه نفر مسلمان و 4 نفر مسیحی بودند و خیلی صحبت شد تا ببینم به کجا خواهد کشید. بعد جلسه دعائی به مدت نیم ساعت برای ایمان نفوس فوقالذکر داشتیم که امیدمان چنان است حتماً فضل و عنایتش کما فیالسابق شامل حال این ذلیلان شده و میشود و اگر بدانید چقدر عالی و خوب بود که حساب ندارد چون در هوای آزاد لوح احمد خواندن و مناجات تلاوت کردن عجیب روحبخش و مسکن درد عشق عشاق دردمند است. در هوائی که آنقدر تمیز و با طراوت است و صاف است که تمام ستارهها و حتی شفق آسمان پیداست ولی امیدوارم همچنین از نعمت دعاهای شما برخوردار باشم ...حق شاهد و گواه است که من آنقدر راحت هستم که حساب ندارد چون از طهران که خارج شدم با عشق جمال مبارک بود و پس از پرواز تا کراچی به مدت 5/2 ساعت در عالمی غیر از این عالم سیر میکردم و از حضرت بهاءالله عاجزانه تقاضا نمودم مرا در راهی که در پیش گرفتهام موفق دارد و تا به حال لحظهای نبوده است که در ظل لوای گرم و عنایتش نباشم مطمئن باشید که آسایش حقیقی و آرامش خیال را در اینجا دارم چه که به هرچه آرزو داشتهام رسیدهام و در نامه قبلی نوشتم تمام احباء در طهران تشویشی درونی دارند که خود هم از آن آگاه نیستند من هم از این تشویش و نگرانی برخوردار بودم ولی اینجا با تمام وجود حس میکنم که آن تشویش دیگر در وجود من نیست و فقط به این صورت است که همیشه نزد خودم میگویم یا حضرت بهاءالله حال که میدان فراهم است و نفوس آماده، ما را از خدمت به امرت محروم مفرما و موفق به خدمت و تبلیغ کن و به حمدالله اقلاً روزی 10 نفر ابلاغ کلمةالله وجود دارد و خواهش میکنم شما هم از صمیم قلب برایم دعا بکنید تا موفقیتم صد چندان گردد و خدای نکرده نکند وقتی ناراحت شوید و فقط به خاطر دوری ظاهری و عنصری من گریه کنید و احیاناً اگر هم چنین حالتی موجود باشد گریه شوق خواهد بود که فضل جمال مبارک شامل حال این بنده فانی و ذره حقیر و پست شد که موفق به خروج از ایران شدم چه که اگر قابل باشم و عشق من مقبول درگاه یوسف مصر ابهی (حضرت عبدالبهاء) قرار گیرد کاملاً این شعر و سرود بجاست که سرودهاند: مهاجرت دوای درد عاشقان. باید آمد و دید تا یقین حاصل کرد. "
سفر روی کامیون شن
قسمتی از نامه فرامرز وجدانی جوان شهید از فیلیپین
در نامه قبلی که از آن شهر کنار رودخانه برایتان پست کردم دنباله سفرم را تا امروز که شنبه 13 می است مینویسم. من و علی و آن فیلیپینی با قایقی که در رودخانه بود به آن طرف رفتیم و چقدر زیبا بود رودخانهاش و از آنجا سوار ماشینی شدیم و به طرف یک دهکده دیگر حرکت کردیم و باز برای اینکه به دهکده مورد نظر برسیم میبایست ماشین عوض کنیم کامیونی که پر از شن بود سوار شدیم. تمام راه با صدای بلند الله ابهی میگفتیم که اگر کسی بهائی باشد بشناسیم. خوشبختانه همینطور هم میشد و جواب الله ابهی میشنیدیم.
از کامیون که پیاده شدیم سراغ خانه یک نفر بهائی که در دهکده دیگر بود گرفتیم و با پای پیاده راه افتادیم و از کوهها بالا رفتیم و پایین آمدیم. بالاخره پس از دو ساعت پیادهروی به دهکده مورد نظر رسیدیم. اسم این دهکده (کابن) است و بیشتر اهالی آن بهائی هستند و چقدر از ورود ما خوشحال شدند.
نمیدانید چه لذتی دارد وقتی این دهاتیهای بهائی را ملاقات میکنیم و با چه خلوص نیتی جواب الله ابهی میدهند. خلاصه یک شب و یک روز آنجا بودیم و محفلش را تشکیل دادیم و صبح دوشنبه 8 می به دهکده دیگر که یک ساعت فاصله داشت با پای پیاده حرکت کردیم. این دهکده نامش ساتردرو بود اینجا بیشترشان بهائی بودند. باز شب محفلش را تشکیل دادیم و صبح سه شنبه کمی ترانههای امری بهائی به آنها یاد دادیم و بعدازظهر باز به (کابن) برگشتیم و چون نقشه تیم ما این بود که 9 جلسه محفل تشکیل دهیم میبایست همان مسیر اول سفرمان را تکرار کنیم. من و علی شیدائی تصمیم داریم بعد از کمی استراحت در یک شهر خوب برای تأمین قوای از دست رفتهمان مسافرت 15 روزه خود را دنبال کنیم. پدر جان واقعاً کمی مشکل است در دهات زندگی کردن و اگر امر جمال مبارک نبود انسان نمیتواند بیش از یک روز در آنجا بماند. در شهر آپاری که برای استراحت آمدیم آخرین نقطه فیلیپین از طرف شمال است و کنار دریا است. در این شهر روز 12 می (22 اردیبهشتماه 1351) به ملاقات شهردار رفتیم و در حدود 4 ساعت درباره امر مبارک با او حرف زدیم. از او خواهش کردیم که جوانان این شهر را جمع کند تا درباره دیانت بهائیان صحبت کنیم. خوشبختانه شهردار قبول کرد و بنا شد آخر هفته آینده که ما دوباره به این شهر باز میگردیم ترتیب این اجتماع را بدهند... "
[1]- در اویل این نامه لوحی از حضرت مولی الوری نقل شده بود.
9-_akhbare_amri_shomareye_10_filipin.pdf | |
File Size: | 6988 kb |
File Type: |