جاسب
جناب آقا میرزا غلامرضا و نجلشان جناب آقا محمّد علی و جناب آقا مشهدی حسن علی و جناب آقا زین العابدین و جناب آقا اسدالله و جناب آقا نعمة الله و جناب آقا شکرالله و جناب آقا محمّد علی و عموم احبّای الهی علیهم بهاء الله الابهی
هوالله
(پنج). ای یاران ممتحن عبدالبهاء از قرار معلوم شخص شریر در آن صفحات بر غنی و فقیر هجوم و ایلغار نمود و یار و اغیار اذیّت و آزار کرد تالان و تاراج نمود و باج و خراج گرفت. نفسی را معاف نداشت و فلسی نگذاشت. فی الحقیقه مصیبت عظمی بود و بلیّه کبری چه که یاران در محنت و زیان افتادند و بیگانگان در مشقّت بی پایان. اگر چنین نمینمود شاید گرفتار جزای این رفتار نمی گشت. عنقریب پریشان و بی سر و سامان گردد. نام و نشان نماند ولی جمیع این مفاسد از شآمت سوء تدبیر و خطا و تقصیر آیات منسوخه حصول و رسوخ یافت و از فتاوای حجج غیربالغه این صاعقه ظهور و بروز نمود. با وجود این باز گروه نادان پیروی آنان مینمایند. دست و دامان بوسند و در آتش فتنه و بسوزند. باری احبّای الهی باید از بلایای نامتناهی ملول نگردند، محزون نشوند زیرا در حمل بلا شریک و سهیم جمال ابهی شوند. چه که هرچند آن مه تابان عموم خلق را رحیم و رؤف و مهربان بود ولی نادان چنان آتش افروختند و پرده حیا سوختند که آن مرکز جمال به سلاسل و اغلال مبتلا شد و ضرب تازیانه و شکنجه روز و شبانه دید سرگشته و سرگردان کوه و هامون شد و نفی و سرگون و محبوس و مسجون گشت بیست و پنج سال در زندان بود و معذّب و مهان. پس باید یاران شکر حضرت یزدان نمایند که تالان و تاراج شدند و سهام ظلم و ستم را آماج گشتند.
جناب آقا میرزا غلامرضا و نجلشان جناب آقا محمّد علی و جناب آقا مشهدی حسن علی و جناب آقا زین العابدین و جناب آقا اسدالله و جناب آقا نعمة الله و جناب آقا شکرالله و جناب آقا محمّد علی و عموم احبّای الهی علیهم بهاء الله الابهی
هوالله
(پنج). ای یاران ممتحن عبدالبهاء از قرار معلوم شخص شریر در آن صفحات بر غنی و فقیر هجوم و ایلغار نمود و یار و اغیار اذیّت و آزار کرد تالان و تاراج نمود و باج و خراج گرفت. نفسی را معاف نداشت و فلسی نگذاشت. فی الحقیقه مصیبت عظمی بود و بلیّه کبری چه که یاران در محنت و زیان افتادند و بیگانگان در مشقّت بی پایان. اگر چنین نمینمود شاید گرفتار جزای این رفتار نمی گشت. عنقریب پریشان و بی سر و سامان گردد. نام و نشان نماند ولی جمیع این مفاسد از شآمت سوء تدبیر و خطا و تقصیر آیات منسوخه حصول و رسوخ یافت و از فتاوای حجج غیربالغه این صاعقه ظهور و بروز نمود. با وجود این باز گروه نادان پیروی آنان مینمایند. دست و دامان بوسند و در آتش فتنه و بسوزند. باری احبّای الهی باید از بلایای نامتناهی ملول نگردند، محزون نشوند زیرا در حمل بلا شریک و سهیم جمال ابهی شوند. چه که هرچند آن مه تابان عموم خلق را رحیم و رؤف و مهربان بود ولی نادان چنان آتش افروختند و پرده حیا سوختند که آن مرکز جمال به سلاسل و اغلال مبتلا شد و ضرب تازیانه و شکنجه روز و شبانه دید سرگشته و سرگردان کوه و هامون شد و نفی و سرگون و محبوس و مسجون گشت بیست و پنج سال در زندان بود و معذّب و مهان. پس باید یاران شکر حضرت یزدان نمایند که تالان و تاراج شدند و سهام ظلم و ستم را آماج گشتند.
قریه جمال مبارک را در مازندران دوازده هزار سپاه ظلوم هجوم نمود چنان تاراج کردند که اثری از امتعه و اموال حتّی غلّه از برای اهل قریه نگذاشتند. کاه را نیز آتش زدند و نفت را سوزاندند. نفوسی بیگناه را شهید کردند و جمیع رعایا را اسیر زنجیر نمودند و به طهران آوردند و به زندان انداختند. حضرت روح الارواح ملّا عبدالفتّاح را ریش با چند بریدند و با زنجیر با پای برهنه تا طهران کشیدند. با وجود اینکه پیری ناتوان بود، عوانان رحم نکردند ولی آن روح مجرّد در تحت سلاسل و اغلال پیاده مرفت و خون از زنخ بریده میریخت باوجود این تا نفس اخیر آن اسیر به صوتی جهیر مناجات میکرد و شکر ربّ الآیات مینمود که در سبیل جانان مورد تاراج و تالان گشت و اسیر کند و زنجیر شد و با محاسن به خون رنگین قطع طریق مینمود و به وصول طهران در زندان جان به جانان داد و قربان یار مهربان گشت و مسرور و خندان فدای آن مه تابان گردید، نعم ما قال الشّاعر:
ماند آن خنده بر او وقف ابد همچو جان پاک احمد با احد
باری یاران باید شکر حضرت رحمن نمایند که از بلایا بهره و نصیب بردند و صبر و تحمّلی عجیب کردند البته این شام ظلمانی را صبحی نورانی در پی و این ابر کثیف را افقی لطیف از عقب این سمّ نقیع را شهدی فائق و این زخم شمشیر را مرهمی نافع در پایان به عون و عنایت حضرت رحمن و علیکم البهاء الابهی. ع ع
ماند آن خنده بر او وقف ابد همچو جان پاک احمد با احد
باری یاران باید شکر حضرت رحمن نمایند که از بلایا بهره و نصیب بردند و صبر و تحمّلی عجیب کردند البته این شام ظلمانی را صبحی نورانی در پی و این ابر کثیف را افقی لطیف از عقب این سمّ نقیع را شهدی فائق و این زخم شمشیر را مرهمی نافع در پایان به عون و عنایت حضرت رحمن و علیکم البهاء الابهی. ع ع
28-29.pdf |