از اول تیرماه تا آخر مهرماه جهت مراقبت از حاصل و محصول و انگور و گردو و بادام، دشتبان با چوب و ترکه در جاسب میگشت که کسی دزدی یا تجاوز نکند. دشتبان باید خیلی عاقل باشد و عدّه ای را تنبیه و عدّه ای را نصیحت کند و مواظبت می نمود تا باعث بی آبرویی کسی هم نشود. در شبی میگوید در باغ ها بروم ببینم چه خبر است. باغ شاه کهنه متعلق به حاجی اسماعیل است و سر راه سرچشمه چند باغ نزدیک هم است و دشتبان متوجه میشود که کسی زیر درخت مو است و فکر می کند تشی یا کُلتکن (گراز وحشی) است. بعد متوجه میشود شخصی است که از نامش معذورم. خلاصه کلام انگوردزد خواهش میکند آبرویم را نبر. آقا محمد عظیمی او را نصیحت می کند و بکسی نمی گوید و به شعر در می آورد:
|
مدیردر این قسمت مقالات و مطالب جالب علمی، هنری، تفریحی و غیره را مشاهده خواهیدکرد. آرشیو
February 2018
دسته بندی ها |