آقای قدرت الله فروغی، فرزند علی اکبر و سکینه خانم که از بچگی تا جوانی در جاسب به شغل کشاورزی در دشت و مزرعه مشغول کار بوده است و از هوش سرشاری برخوردار بود. آثار و الواح و مناجاتها را در محضر پدر و مادر حفظ مینمود و با صدای خوش دلنواز میخواند. او با خانم سیما عبدی، خواهر مرتضی عبدی، عمه غلامرضا عبدی ازدواج میکند و به خاطر درآمد کمی که در جاسب داشت به خانیآباد خدمت آقای نصرالله امینی میرود. وقتی آقای عبدالله مهاجر قاسم آباد را میخرد، او هم با خانواده با آقای جمال غفاری و دیگران به آنجا میروند و مشغول باغداری میشوند. ایشان باغ بزرگی را زیر نظر آقای مهاجر دیوارکشی و درخت کاری مینمایند. این باغ بسیار بزرگ و سرسبز و دارای انواع درخت میوه بود و اطراف این باغ را درختهای کاج محصور کرده بود.
0 Comments
آقای حسین رضوانی در سال 1297 شمسی در کروگان جاسب چشم به جهان گشود. پدر او حبیبالله ابن شکرالله ابوالقاسم و مادر او خانم سلطان ابن سید حبیب بود. تاریخ صعود او سال 1348 میباشد. در سال 1322 با خانم ناز ازدواج نمود. خانم ناز اسماعیلی فرزند عزیز الله اسماعیلی و خانم سلطان دختر سید محمود غفاری است. آقای حسین رضوانی در خانوادهای به دنیا آمده بود که سه خواهر از خود بزرگتر به نامهای ماهرخ و عذرا و جواهر داشت. او تک پسر خانواده بود و مدام به پدر در کشاورزی کمک مینمود و از کوه هیزم میآورد و تیغ و علوفه از کوههای جاسب جمعآوری میکرد و میفروخت و به گاو و گوسفندهای خودشان میداد تا قبل از سربازی اینکار را انجام میداد و دو سال به سربازی رفت. جیب او با پدرش یکی بود و هدفش خدمت به والدین و شوهر دادن خواهران بود، چون پدرش کشاورز بود و این املاک آنچنان درآمدی نداشته است. حسین رضوانی تابستان و بهار در ده کشاورزی مینمود و زحمت میکشید و در زمستان در طهران در خانیآباد کشاورزی و کارگری مینمود و چندین سال هم در شعبه نفت کمال عظیمی در خیابان غیاثی طهران کار میکرد و پولها را جمعآوری مینمود و شب عید تحویل پدر بزرگوارش میداد. جناب هرمز شریفی فرزند شکرالله شریفی اهل نراق بود که خود ایمان آورده بود و مادرش زبیده یزدانی فرزند محمد اسماعیل بود. فرزندشان – هرمز شریفی – در سال 1305 در کروگان جاسب دیده به جهان گشود و در طفولیت به همراه پدر و مادر به خانی آباد آمد و درس میخواند و پدرش هم در خدمت جناب نصرالله امینی به کشاورزی مشغول گردید. در سال 1324 به جاسب میرود و با خانم طاهره یزدانی فرزند شمس الله یزدانی، ازدواج میکند طاهره خانم که دختر بسیار زرنگ و با وقار بود، در خانی آباد مشغول کشاورزی میشود و حاصل و محصول را به میدان با اسب و گاری میبرد و وجه دریافتی محصولات را به جناب امینی میداد. در آن زمان جناب وثیقی سنگسری دو عدد ده به نام حسینآباد کروس میخرد یکی به نام کروس پائین و دیگری به نام کروس بالا که نقطهای بکر بوده است و هداوندیها و سبزواریها در آنجا مقیم بودهاند و نقطه مهاجرتی بوده است. قدسیه خانم دختر ارشد آقای محمد علی روحانی وقتی در کروگان جاسب ازدواج مینماید که از کودکی در خانهای بزرگ و وفور نعمت رشد و نمو کرده بود. از نظر معنوی هم ارث از پدر و پدربزرگ خود آغلامرضا برده است. اما خوب فهمیده بود و دریافته بود که پیرو حضرت بهاءالله باید همیشه در طول عمر قانع، شاکر و صابر باشد. خداوند او را مبعوث کرده بود که چندین اولادهای صالح تحویل جامعه بهائی بدهد و به او خداوند شکیبائی و صبوری و استقامت را هدیه کرده بود که یک عمر چون کوه با مشکلات روبرو گردید و گلایهای نکرد و شکوه و زاری نکرد و به همه خلق جاسب و اقوام یاد داد که میتوان چگونه چندین اولاد مؤمن و مظلوم و زحمتکش تربیت کرد و تحویل جمال مبارک داد. خداوند هشت اولاد به کاظم علی و ایشان عنایت فرمود. ماشاءالله در سال 1314 در خانی آباد به دنیا آمد و همراه پدر و مادر و برادر در نوجوانی به حسین آباد کروس میرود تا زمانیکه ازدواج مینماید و آنجا ساکن بود. مردمی به این سادگی و به این زحمتکشی و پشت کار خیلی نادرند. گواهی نامه همگانی گرفت و راننده کامیون شد. بارهای حسین آباد و اطراف ایوانکی را میبرد. بسیاری از سادگی او استفاده میکردند و حق او را نمیدادند. ایشان در سال 1346 آمد و در خانی آباد منزلی ساخت و در خدمت آقای نصرالله امینی راننده تراکتور شد و وانتی بود که باید بارها را به میدان ببرند و او از صبح تا شب کار میکرد و چون قسمتی از زمینها متعلق به امر بود، بیشتر کار میکرد. جناب امینی میفرمود که ماشالله خسته هستی و زودتر به خانه پیش همسر و فرزندت برگرد. میگفت این کاری را که انجام میدهم و از این راه میتوانم به امر خدمت کنم، هرگز باعث خستگی من نمیشود. کمتر جاسبی هست که در خانی آباد کار نکرده باشد و موفق نباشد چون خاک خانیآباد طلا است. آقای شریفی و همسرش دارای 4 اولاد دختر شدند. عبدالله اسماعیلی که در شناسنامه به عبدالوهاب نامیده شده است در سال 1323 با جواهر سلطان ناصری ازدواج مینماید و در محلّه پاچنار کروگان جاسب با مادر شوهر خود در دو اطاق زندگی مینمودند. در همان موقع باید عبدالله به سربازی میرفت. جواهر خانم دو سال قالی بافی میکند و با مادر شوهرش خانم سلطان که بسیار خانمی مؤمن و مؤدب و مظلوم بود مانند یک مادر و دختر زندگی میکنند تا اینکه همسرش خدمت سربازی را تمام میکند و این زن و شوهر جوان به احمد آباد نزد آقای ناصری بزرگ میروند و مشغول کشاورزی میشوند. به قول جاسبیها مشهدی عبدالله خیلی زرنگ و کاری بود و با فعالیت زیاد با کمک همسر تعدادی گوسفند خریداری و نگهداری میکنند. به قول مادر شوهرش این عروس روزیدار بوده است و از در و دیوار برکت به زندگی آنها خدا داده است. جواهر خانم خانمی بسیار سفیدرو، خوش هیکل و زیباروی و ساده و مهربان بود. پس از مدتی صاحب چندین گاو و گوسفند و حشم میشوند و به دنبال هم خداوند به آنها اولادهایی به شرح زیر عنایت میفرمایند: امرالله – اقدس – عزیزالله – شریفه – ماهرخ – ظریفه – فضل الله – لطف الله مهری – پری و ماشاءالله. آقای زمانی در سال 1299 چشم به جهان گشود و در خانوادهای خالص و مؤمن و عاشق جمال مبارک در محلّه پایین کروگان جاسب روبروی خانه ارباب آقا احمد محبوبی بزرگ شد. همسرش روحی خانم متولّد سال 1303 در همان محله بود و با چهار سال اختلاف سنی با یکدیگر ازدواج نمودند و زندگی شیرینی را با عشق الهی آغاز نمودند و در حریم عشق مولای خویش پرواز نمودند و از آنها شش اولاد که هر یک سراجی منیر میباشند، متولد شدند. سنمبر خانم در کودکی ایشان مادر خود را از دست میدهد و با خواهر و برادرها و پدر زندگی مینماید. در آن زمان که زمان قبل از رضا شاه بوده است، همه جا فقر و بدبختی و قحطی و بیپولی حکمفرما بود و در جاسب هم درآمدی نبود. ایشان در نوجوانی همراه سلطانعلی و حسینقلی برادرش به طهران میآیند و در خیابان شیر خورشید چهار راه عباسی با همدیگر در خانه احباء به زندگی مشغول میشوند. ایشان خانهداری و پختوپز مینمود و برادرها مشغول کار میگردیدند. در خانه بافتنی میبافتند و به صاحبخانه کمک میکند و از هیچ زحمتی فروگزار نبوده است. سنمبر قد بلند و هیکلی زیبا داشت و با اینکه مادر او مسلمان بود، نزد برادران و احبای طهران به اخلاق حسنه امری مأنوس میشود و دختری شایسته و نمونه میگردد و در جوانی با آقای اسدالله شفیعی اهل ابرقوی شیراز که مردی با ابهّت و دلیر و مؤمن بود، ازدواج نمود. آقای شفیعی مباشر و همه کاره روستای باباسلمان شهریار بود که متعلّق به جناب نعیمی بود و در آنجا زندگی مینمود. خانهای نورانی و پر مهر و صفا که همیشه در اختیار احباء بوده است و آقای نعیمی در اختیار آنها میگذارد. باباسلمان زمینهای بسیار زیادی داشت که چندین نفر از احباء در آنجا کار میکردهاند. حبیب محمد با آغابیگم فرزند عمه صاحب، دختر مشهدی حسنعلی و میر ابوطالب پدر او ازدواج مینماید. دو پسر به نام احمد و نعمت و دختری به نام عزت خدا به آنها عطا میکند. عزت خانم همسر آقای محمود حیاتی که اهل یزد میباشد، میشود و فعلاً در استرالیا زندگی میکنند و خیلی مؤمن و مخلص هستند. آقای احمد محمدی در جوانی در دخانیات طهران کار میکند و در دخانیات مسئول کوره بود و اجناس زائد را باید میسوزاند چون در آن زمان پولهای باطل شده را باید میسوزاندند. عدّهای به او میگویند آنها را نسوزان، ما آنها را بیرون میبریم و تقسیم میکنیم. پولدار میشویم چون پول باطله را به مبلغی بالا میخریدهاند. آقای احمدی میگوید من هرگز خیانت نمیکنم و وظیفهام را انجام میدهم و آنها را میسوزانم. آنها او را تهدید میکنند که تو را در همین کوره میسوزانیم و بعد میگوییم یک بهائی را سوزاندهایم. او با کمال شهامت میایستد و نمیگذارد پولها را ببرند. وقتی خبر آن پخش میشود، احمد را اخراج میکنند. خوشحال بود که جان سالم به دربرده است. بعد از مدّتی در شرکت واحد مشغول کار میشود و با خانم شهربانو شریفی فرزند زبیده خانم و شکرالله شریفی ازدواج مینماید. عباسعلی یزدانی فرزند مشهدی اسماعیل و خانم سلطان در تاریخ 1319 چشم به جهان گشود و با مهوش ناشری در سال 1341 ازدواج نمود و صاحب 3 فرزند به نام پیمان و پیام و پریوش گردید و در سال 1392 دچار مریضی گردید و چشم از عالم و عالمیان بربست و به حق پیوست. ایشان در کودکی پدر مهرپرور خود را از دست داد. پدر او اسماعیل بود که شغل آسیابانی داشت. در آن زمان دکتری نبوده است، ایشان دست راست و پای راستش سست شده بود و مردم میگفتند دست او لمس شده است و نمیدانستند که سکته کرده است. این پدر مهربان خیلی باغیرت و قوی بود چون با یک دست سالم ظرفهای 60 کیلوئی گندم را روی الاغ میگذاشته است و به آسیاب زیرزمینی میبرده و آرد تهیه شده را به صاحبان آنها میداده است. همه قدیمیها به یاد دارند که در زمان قدیم کرباسی بافی در منازل شغلی آبرومندانه بوده است که مادر ایشان تا آخر عمر انجام میداد. کرباسها را میفروختند یا رنگ مشکی میکردند و شلوار برای مردان میدوختند و یا کفن میکردند و یا به عنوان پرده در اطاقها استفاده میشد. سید یحیی در محلّه پائین کروگان جاسب در کوچه سید حبیبیها به دنیا آمد. در سال 1286 از مادری متولّد شد که مرصّع نام داشت و خواهر دانشمند بزرگواری چون سید ابوالقاسم فردوسی بود. پدرش سید عباس هاشمی فرزند سید حبیب بود. ایشان در آغوش مادری تربیت شد که به واسطه برادرش به امر جمال مبارک ایمان آورده بود. مرصّع خانم بسیار خانمی دلرحم، باشعور و خداپرست بوده است. آرزویش سعادت و خوشبختی بچههایش بوده است. در زمان قدیم و دوران طفولیّت سید یحیی وضع مالی و درآمدها خیلی ضعیف بوده است ولی شانسی که ایشان داشت دائی خوب و باسوادی داشت که از علم بسیاری بهرهمند بود، سواد فارسی و عربی را به خواهرزاده خود و دوستانش مثل ارباب آقا احمد محبوبی آموخت و حتّی چند نفر از وارانیها که علم را از آقای فردوسی آموختند. او طلبهای بود که خود و به همّت و راهنمائی آقا غلامرضا ایمان آورده بود. مادرش او را جمعهها به درس اخلاق خدمت دکتر محمودی وادقانی میفرستد و روزها را هم با پدر خود در دشت و صحرا به کشاورزی مشغول میشد. خود این بزرگوار تعریف میکرد که وضع مالی پدرم ضعیف بود اما برعکس همسایه ما ارباب حسینی پدر آقای احمد محبوبی و آقای محمد محبوبی و گوهر خانم از نظر املاک و وضع مالی خوبی برخوردار بودند. راجع به خانمی شیرزن و دلیر مینویسیم. مرصّع خانم ناصری فرزند محمدعلی و سلطان خانم معروف به جوجون قمی که در جوانی با آقای نعمت الله رضوانی ازدواج نمود و ثمره زندگی او یک پسر به نام علی رضوانی که بسیار مردی مؤمن و با ادب بود. او با مهین محمودی ازدواج نمود و ثمره ازدواج آنها دو اولاد میباشد که دختر او صعود نمود و پسر ایشان در آمریکا ساکن میباشد. علی رضوانی در ارتش خدمت میکرد و زمانیکه به درجه سرگردی رسید اوایل انقلاب از کار به خاطر عقیدهاش مانند احباء اخراج گردید. خانم مرصّع ناصری در همان جوانی از همسر خود جدا گردیده و با آقای غلامرضا نراقی که مباشر غلامحسین نراقی در احمدآباد بوده است، ازدواج مینماید. غلامرضا مردی قد بلند و خوش زبان و با ابهّت بود. در ژاندارمریها و هر جایی که میرفت مورد احترام بود و دینی را برای خود اختیار نکرده بود. آسید رضی سادهترین مرد جاسب و جزء مخلصین و مؤمنین همیشه در صحنه کروگان بود. او بیش از 90 سال عمر کرد بدون اینکه قرص یا دارویی مصرف نماید. سید رضی رعیت آقایان فروغی نراقی بود و بعضی از سالها او را به عنوان دشتبان انتخاب میکردند و از حاصل و محصول مردم مواظبت مینمود. در طول عمر، خود و همسرش هم کشاورزی میکردند و خانمش نانوائی و هر کار آبرومندانهای انجام میداد تا اولادها را به سرانجام برسانند. آسید رضی از همسر اولش دارای یک دختر به نام بشارت بود که خیلی باوقار و مؤمن و ساکت و آرام و با شخصیت بود و به پدر خود همیشه افتخار میکرد. آسید رضی مردی بسیار ساده، خوش قلب و مهربان و سالم بود. او در همه حال شاکر و ساجد و مخلص جمال مبارک بود. او مانند بلال حبشی سبزهرو و عاشق مولای خود بود. خیلی زودباور و خیلی امین و محکم و استوار و در خانواده با آبرو بود و در بین جمعیّت جاسب محلّ زندگیش را قرار داده بود. کارهای او خیلی بامزه بود و مردی بسیار دوست داشتنی بود. داستان غم انگیزی است اما به ثمر که نشست شادکننده و جالب است. آقای امیر شیرازی زادگاهش در یکی از روستاهای شیراز میباشد و همه ملّت ایران میدانند شناسنامهها را به همه در سال 1307 دادهاند و در آن زمان به آن صورت فامیلی وجود نداشت. شاید در موقع دریافت شناسنامه، فامیلی انتخاب میکردند. بطوریکه خود این بزرگوار تعریف کرده و ما شنیدهایم ایشان بچه 12 – 13 سالهای بوده است که در ده شیراز با دوستش به بیابان میروند تا گاوها را بچرانند. آنها شیطان بودهاند و دُم دو گاو را به هم میبندند، گاوها بالا و پائین میپریدند و هر یک به سمتی میروند که متأسفانه دُم یکی از گاوها از بیخ بیرون میآید و گاو غرق در خون و بدون دُم میشود و گاو دیگری با دو دُم شنگول حرکت میکند. وقتی این پسرها ناراحت به ده میآیند از ترس پنهان میشوند. پدرها این دو پسر را پیدا میکنند و به قصد کشت آنها را میزنند. در قدیم ادب کردن بچهها با پس گردنی و زدن چوب به بدن بود. این دو بچه چند روز غذا و آب و نانشان کتک خوردن بوده است. آنها تصمیم میگیرند که از خانه بدون پول و بدون آب و نان فرار کنند. از این ده به آن ده آواره و سرگردان بودند. ایران خانم در سال 1314 در کروگان جاسب چشم به عالم گشود و منطقه پهناور جاسب را که از چهار سمت با کوههای بلند محصور گردیده بود، زیارت نمود. در آغوش مادر رشد و نمو نمود. قدی رعنا، هیکلی برازنده و زیبا خداوند به او عطا کرده بود. در کودکی پدر خود را از دست داد ولی در جوار خواهران و مادر و برادر خود خوب تربیت شده بود. در تاریخ 1332/5/27 با آقای اسماعیل اسماعیلی فرزند فرجالله ازدواج نمود. عروسی او و برادرش در همان منزلی که به دنیا آمده بود، در یک شب انجام گردید. عنایتالله خواهر آقای اسماعیل، عزت خانم را به همسری انتخاب کرده بود و به قول جاسبیها یکی دادند و یکی گرفتند. یک گل دادند و گلی دیگر را گرفتند. همه قدیمیها به یاد دارند که در آن شب بشری خانم و ملکی خانم شربت و نقل پخش میکردند و نقل بر سر عروس و داماد میریختند و مطربی ساز و نوائی مینواخت و مسلمان و بهائی همه جمع بودند و به شادمانی پرداخته بودند. ایران خانم به محلّه دریاچنار آمد و با مادرشوهر که او هم زنی مؤمن بود، زندگی را آغاز نمودند. خداوند به آنها سه اولاد به نامهای توران، عینالله و لطفالله عنایت فرمود. سلطانعلی فرزند باقر و مادرشان صاحب خانم و نوه مشهدی حسنعلی یزدانی بود و همسرش بهجت خانم دختر دائی ایشان فرزند اسدالله یزدانی و عزت خانم میباشد. مادر سلطانعلی بهائی زاده و پدرش مسلمان بود که در جوانی پدر را از دست داد و بعد مادر مهرپرور را از دست داد و خود ایشان در دامان مادرش به عشق مولای خود دل میبندد و نماز و مناجات یاد میگیرد و مؤمن میشود و با دختر دائی خود ازدواج مینماید و همه چیز کامل میشود. سلطانعلی سه برادر به نام حسین، رجبعلی و مشهدی رضا که ملقب به مشهدی رضا پینه دوز بود، داشت. گیوهدوزی و تعمیر آن را آموخته بود و بسیار مردی خوب و نجیب بود. کلّ فامیل مسلمان این نازنین مؤمن، عاشق دلباخته او بودند و بسیار با برادرها و برادرزادهها مهربان بود حتی با عمو حسین شوهر عمه عذرا شریک رعیتی بودند. در جوانی رعیّت آقا فضل الله وجدانی بودند. هر دو برادر املاک را میکاشتند و نصف درآمد جهت مالک و نصف برای رعیتها بود. موقع محصول جمع نمودن و تقسیم نمودن، مالک همیشه حاضر بود. خدابیامرز وجدانی که مردی داغدیده بود، موقع تقسیم میگفت این قسمت مال من و این قسمت برای حسین باقر و این قسمت هم برای سلطانعلی باقر و آخر کار که مقداری مانده بود میگفت این هم مال بچههای حسین باقر باشد چون عیالوار بود و بچه زیاد داشت. سید حبیبالله هاشمی در محلّه پائین کروگان در سال 1300 چشم به جهان گشود. نام پدر سید عباس سید حبیب و نام مادر نرگس خانم فرزند کربلائی حسین، برادر حاجی اسماعیل و مشهدی علیاکبر از بزرگان جاسب بودند. نرگس خانم و قمر خانم هر دو عروس سید حبیبالله پدربزرگ سید حبیب میشوند. قمر خانم همسر سید عبدالله و نرگس خانم همسر دوم سید عباس میشود. نرگس خانم دارای دو اولاد به نامهای آغابیگم و سید حبیب میشود و سید یحیی و سید علی و سید حسن برادرهای ناتنی آنها بودهاند. نرگس خانم مسلمان خیلی مؤمن و نمازخوان و اهل زندگی بوده است. پدر سید حبیب یعنی سید عباس چون زمستانها در کرمان حلوائی شکر ریز در کاشان میرفته است به دین اهمیت نمیداده است ولی سید عبدالله که خیلی مردی باهوش و با اراده بوده است و به زن برادر خود میگوید اگر دوست داری بچههایت را به درس اخلاق بفرست. نرگس خانم مخالفتی نمیکند و این دو خواهر برادر به درس اخلاق میرفتهاند. غلام عباس شیرازی در سال 1328 در احمدآباد نراق چشم به جهان گشود. پدر او امیرخان شیرازی و مادرش شهربانو ناصری بود. در آحمدآباد در آغوش پدر و مادر زحمتکش رشد و نمو نمود و شش ساله که شد چون مدرسه نبود به کروگان جاسب نزد جوجون قمی خود یعنی مادر بزرگ مادریش آمد و مشغول درس خواندن بود. برای مادربزرگش آب از آب انبار میآورد و هیزم جهت گرم کردن تهیه میکرد. در کارها با مادربزرگ همکاری میکرد و درس هم میخواند و تابستانها پیش والدین در احمدآباد میرفت. از بچگی خیلی زرنگ و کاری بود و ششم ابتدایی را که خواند و پدرش هم به جاسب آمد با پدر و مادر در مزرعه سردیون مشغول کار و کشاورزی شد و بعد به طهران آمد و زود عاشق شد و اصرار نمود و با شریفه محمدی دختر آسید میرزا که دختری پخته و عاقل بود، ازدواج نمود و به طهران آمدند و با هر مشکلاتی بود لوازم منزل تهیه نمودند. خانمش قالی میبافت و خودش در چند مغازه کار کرد و مدّتی بعد که گواهی رانندگی گرفته بود، شوفر تاکسی شده بود و چند سالی هم نزد آقای فؤاد یزدان فر داماد آقای عنایتالله اعلائی کار کرد و او را بیمه کردند. ایشان پس از سالها توانست خانه کوچکی تهیه نماید و در آن با آرامش زندگی کند. غلام عباس میگفت من واقعاً غلام عباس هستم ولی غلام حضرت عبدالبهاء هستم که نامش عباس است و پدرش گفته بود تو باید خادم در راه او باشی. رحمت الله سومین فرزند محمد خلیل یزدانی و عمه نبات در تاریخ 1286 شمسی در قریه کروگان جاسب در محلّه بالا به دنیا آمد و در مدّت کوتاهی نزد آقای فردوسی سواد یاد گرفت و با برادران و پدر بزرگوارش به کشاورزی مشغول بود و مادرش عمه نبات که قابله ماهری بود، خدمت را به خلق جاسب تمام کرده بود. زنی بسیار نورانی و مهربان و نجیب بود روحش شاد. بعد از فوت عمه نبات مادر آقای یزدانی پدرش تنها بود و در ورودی درب خانه اطاقی بود که محمد خلیل آخر عمر آنجا بود و شبی اعضای محفل را طلب میکند که بنده عمرم به پایان رسیده است و نفت چراغ تمام شده است و همان شب وداع نمود و با آداب روحانی و بهائی او را به خاک سپردند. رحمت الله در سال 1310 با خانم شمسی اعلائی فرزند کاظم علی و قدسیه خانم ازدواج مینماید و صاحب 8 اولاد میشود که دو نفر از آنها در کودکی فوت مینمایند و افسر خانم که متولد 1314 میباشد، اولین اولاد اوست و با پسر عمویش مرحوم حبیب الله یزدانی ازدواج مینماید. چون بچه سال بودند و توافق و محبّتی نبود، شکست خورده و به خانه پدر برمیگردد و بعد از چهار سال با اسماعیل اسماعیلی ازدواج مینماید و ثمره ازدواج او 4 اولاد میباشد. آقای فتح الله ناصری فرزند محمد علی ناصری و نقلی خانم (دختر عبدالحسین یزدانی) می باشد. ایشان در سال 1300 شمسی در کروگان جاسب چشم به جهان گشود و نقلی خانم در سال 1307 به دنیا آمد و در سال 1323 ازدواج نمودند. فتح الله ناصری در بچگی در جاسب در آغوش پدر و مادر پرورش یافت و به همراه پدر و کلّ اعضای خانواده به احمدآباد نراق جهت مهاجرت تشریف بردند، متأسفانه در احمدآباد مدرسهای نبود که او برای کسب علم به آنجا مراجعه کند ولی با این حال او نزد پدر محبوب خود استقامت و پایداری در ایمان را خوب آموخته بود. در مزرعهای در احمد آباد نراق که چند خانوار زندگی میکردند به پرورش کشاورزی و دام دارای و مرغ و خروس میپرداختند و امرار معاش میکردند. آقای ناصری قد بلند و هیکل بسیار قوی داشت و بسیار با دل و جرأت بود و از هیچ چیز ترسی نداشت و دراحمدآباد و نراق به شجاعت و قوی بودن و پشت کار معروف بود. فتح الله ناصری در 18 تا 20 سالگی به خدمت سربازی میرود و دلاورانه به مرز و بوم خود خدمت میکند. از سربازی که باز میگردد، در اوایل سال 1323 ازدواج میکند و عروس خانم که نامش نقلی بود را به آن ولایت میبرد. نقلی خانم هم دختری زحمتکش و فعال و قالی بافی هنرمند بود و دوش تا دوش همسرش بکار مشغول میشود.این دو عزیز نه(۹) اولاد که بعداً شرح خواهم داد، تحویل اجتماع میدهد که همگی در ظلّ سدره عنايت الهی ساکن و مستريح میباشند. شرح حال بزرگواری به نام عنایتالله اعلائی فرزند محمد کاظم اعلائی و قدسیه خانم در تاریخ فروردین 1306 شمسی در کروگان جاسب متولد گردید و در تاریخ مراد 1332 با خانم حوریّه اسماعیلی که به عزت خانم معروف بوده و هست، ازدواج مینمایند. عزّت خانم متولد سال 1313 که نام پدر عزیزالله و نام مادر سلطان خانم بود. ثمره ازدواج آنها چهار شیرزن تاریخ بودند. اولین فرزند آنها پریوش خانم که متولد 1335 بود و همسر او دیوید که در ونکوور کانادا سکونت دارند. دومین اولاد آنها مهوش خانم که متولد 1336 بود و در سال 1358 با آقای جمال منزوی اهل فتح آباد کاشان ازدواج نمود و ثمره ازدواج آنها سه اولاد به نامهای رامونا، رامتین و رامین میباشد. سومین اولاد مرحوم شهلا اعلائی که متولد 1339 بود و با آقای شهروز شمسی پور اهل سیسان و مهاجر زرنان ازدواج نمود و ثمره ازدواج آنها 2 پسر به نامهای شایان و شاهین میباشد. چهارمین اولاد آنها ویدا اعلائی که متولد 1343 بود و با آقای فؤاد یزدان فر در سال 1365 ازدواج مینماید و ثمره ازدواج آنها دو اولاد به نامهای فرانک و روشنک میباشد. آقای امجدی در روستای کروگان جاسب در خانوادهای به دنیا آمد که مادر مهرپرورش شیرزن تاریخ وجیهه خانم دختر جناب محمد علی ناصری و پدرش سیدرضا امجدی که اسماً مسلمان بود ولی مادرش مؤمنی به نام، خانهدار، مخلص درگاه حق، باشخصیت، باوقار و باوفا بود. اقدس خانم همسرش در سال 1304 در جاسب چشم به جهان گشود و در خانواده بسیار مؤمن نشو و نما نمود. مادرش عزت خانم خاله روحانیها و جمالی ها و مهاجریها بود. پدرش اسدالله یزدانی فرزند مشهدی حسنعلی مثل پدر و برادرانش عاشق جمال مبارک و حضرت عبدالبهاء بود و بسیار اشعار و الواح و آثار امری از حفظ بود. برادر بزرگتر او را پدرش به وسیله جناب ابن ابهر حضور حضرت عبدالبهاء میفرستند. چند سالی خادمی برازنده در حضور مولایش بود و بعد او را خدمت جناب ابن ابهر میفرستد که در هر نقطه که او برای تبلیغ امر تشریف میبردند، در حضور ایشان بودند و حضرت عبدالبهاء به خاطر آغلامعلی چند الواح نازل میفرمایند که در حق کلّ خانواده ایشان هم دعا شده است. این افتخاری برای اقدس خانم و فامیل یزدانیها است. جناب ابن ابهر در منزل مشهدی حسنعلی و پسرانش در جاسب بعد از اینکه بابی بودند همه را آگاه و ارشاد و راهنمایی مینمایند و به ظهور کلّی حضرت بهاءالله ارج مینهند و جمع کثیری با ایمان کامل و یقین ثابت و راسخ و پایدار تاکنون بوده و هستند. آقای لطفالله خوشفکران فرزند محمد نصیر و زهرا خانم با قدسیّه خانم دختر ارشد آقای عبدالحسین یزدانی در جاسب ازدواج مینماید و خداوند حکمتش چنین بود که دارای اولاد نشوند. ولی هرگز خم به ابرو نیاوردند و میگفتند تقدیر و سرنوشت ما این چنین بوده است، هر کس اولاد دارد، اولاد آنها اولاد ما هستند. آقای خوشفکران دارای یک خواهر به نام بهیّه خانم بود که همسر سید یحیی هاشمی میشود. قدسیّه خانم و آقای خوشفکران در چهارراه عباسی چندین سال منزل میرزا نعمتالله ساکن بودند و در آن محل به خوش نامی معروف بودند. آقای خوشفکران و قدسیّه خانم از اُبُهت خاص برخوردار بودند. همیشه به جوانان نصیحت میکردند که بهائی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی و فقط به حرف نیست باید عمل داشته باشیم. تمیز باشیم، با ادب باشیم و به بزرگترها احترام بگذاریم. آقاى فتح اله وجدانى در تاريخ ١٥ جون ٢٠١٧ درسن٩٩سالگي در كانادا صعود نمودند ديروز مراسم تشييع برگزار شد و ایشان دركنار همسر مهربانشان ایران خانم محمودی در آرامگاه ابدى قرار گرفتند. روح این عزیز روحانی شاد و قرین رحمت حضرت یزدان شرح مختصری از زندگی ایشان فتح الله وجداني فرزند فضل الله و حاجیه خانم در سال١٢٩٧شمسى در كروگان جاسب متولد شده اند پدرش از فرزندان زين العابدين بود زين العابدين اولين فردى از اين خاندان بود كه به امر بديع دیانت بهایی مؤمن شد. مادرشان حاجيه خانم خواهر عبدالرزاق از مؤمنين جاسب بود. دوران طفوليت و نوجوانى را در جاسب گذرانده و پس از اتمام دوران نظام وظيفه با ايران محمودى فرزند دكتر فتح الله محمودى و فرهنگ خانم ازدواج نموده که ثمره اين ازدواج روحانی شش فرزند شامل چهار دختر و دو پسر ميباشد كه همگى در ظل امر الهی ساکن هستند. نام های شش فرزند ایشان عبارت است از: ۱-توران (شهين ) ٢- پوراندخت ٣- روحانيه ٤- عطاألله ٥- احسان الله ٦- ژاله عمه رضوان، عمه ی همه کروگانیهای جاسب، چه مسلمان و چه بهائی بود. او در 15 سالگی با عمو مهدی ناصری مرد 35 ساله ازدواج مینماید. مادر او عمه گوهر و پدرش عمو غلامحسین رضوانی بوده است. از ابتدای زندگی مشغول کارخانهداری و کشاورزی و حتّی کارگاه کرباس بافی که پارچه قدیمی تولید میکردند و از آن شلوار میدوختند و سفره و رومیزی و خیلی چیزهای دیگر مثل چادرشب در آن کارگاه تهیه میشد که از آن چادرشب هم به عنوان ملافهای برای خوابیدن استفاده مینمودند و هم رختخواب و پتو در آن میگذاشتند. عمه رضوان نیز همچون مادرش خیلی هنرمند بوده و هنر نانوائی را فرا میگیرد و برای اهالی ده نان میپزد، او همچنین قابله گری یعنی زایمان خانمها را در ده به عهده میگیرد. شاید بیش از صد دختر و پسر مسلمان و بهائی را صحیح و سالم او به دنیا آورده است. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
October 2023
دسته بندی ها
All
|