در این نامه، نویسنده به اتهامات نادرست مطرح شده توسط آقای زعفری پاسخ میدهد و به توضیحات مفصلی درباره شخصیت و خدمات دکتر ایادی، پزشک شاه و دیگر اعضای خانوادهاش میپردازد. نویسنده تأکید میکند که دکتر ایادی فردی درستکار و خدمتگزار بود که با شرافت زندگی میکرد و برای جامعه خدمات زیادی انجام داد. نویسنده همچنین از آقای زعفری میخواهد که از بدگویی و اتهامات بیاساس خودداری کرده و با مردم مهربان باشد.
بعضی از مطالب، مرض است نه غرض. شما فکر میکنید با این اراجیفها میتوانید ما را ناراحت کنید یا عدهای به شما بهبه و چهچه میگویند. بدانید بنده نه سیاسی هستم و نه بدجنسی در وجودم است. اگر نمیخواهید باور کنید، در جاسب بپرسید ببینید شما بیشتر محبوبیت دارید یا افرادی مثل بنده.
لازم است بدانید فردوست آدمی نمکنشناس و دروغگو بود. جناب دکتر اعیادی، پدرش جناب ابن ابهر بود که جد ما، مشهدی حسنعلی که بزرگ محله بالا بود، پسر بزرگش اغلامعلی را خدمتکار ایشان میکند. پدران ما و خود بنده با این عزیزان مراوده داشتیم. آقای اعیادی یک خواهر داشت، خانم دکتر ارجمند، عموی صاحب کارخانه ارج که بزرگترین خدمت را به ایران کرد. اکنون میتوان با پول زمین کارخانه ارج کل جاسب را خرید.
سپهبد ایادی منزل پدرش خیابان جامی پشت کلانتری مرکز بود. ایشان در همان منزل یک خانواده بیپناه به نام حسن را ساکن کرده بود که مجانی مواظب خانه باشند. بعد از ظهرها هم مراجعین را با یک چای و بیسکوییت پذیرایی میکرد. این مرد آنقدر سالم بود که چهار بیمارستان کمک کرد تا ساخته شود. شماره یک سر دوراهی یوسفآباد، شماره دو میان سنایی، شماره سه خیابان آزادی بعد از اسکندری و شماره چهار که اکنون بیمارستان طالقانی است. این بیمارستانها عین کریزک بودند و سالمندان بیپول را مجانی بستری میکردند. عموی من، علی اکبر، دربان یکی از آنها بود. حتی زایشگاه داشت که مجانی خدمات میداد. چند پیرمرد و پیرزن جاسبی را خودم بردم نامه گرفتم و خواباندیم. بعضیها حتی فوت کردند که نام نمیبرم شاید نوههایشان خوششان نیاید.
دکتر ایادی پزشک شاه بود و برای خراب کردنش، سریال "معمای شاه" را ساختند. ایشان دنبال پول نبود و مسئول فروشگاههای اتکا بود. یک نفر دیناری دزدی نمیکرد چون مدیریت داشت. دفتری داشت که سی چهل نفر افراد بیبضاعت را کمک میکرد. بنده مرتب رفت و آمد داشتم، آدمی به این سالمی وجود نداشت. آقای محترم دانشمند که فکر میکنی همه چیز میدانی، وقتی ایشان از ایران هم رفت فقط خانه پدری را داشت و آن را هم به حسن گفت از آن تو. هشتاد شغل داشت، پولهایش کجاست؟ سعی کن جوانی خودت را زیر دین نکنی. آنقدر سمپاشی نکن، خودت را سبک نکن. اگر در دستگاه دولت دزدی کرده بود، خیانت کرده بود، حق با شما بود. اکنون جوانانی که یک تیرکمان در دست داشتند، در جبهه و ادارات، در شهرها چند طبقه خانه و در دهات چند خانه دارند، از کجا آوردند؟ یک تیمسار مملکت ماشین از خودش نداشت، یک تخت یکنفره چوبی، یک یخچال ارج، یک زندگی ساده. حیف نیست کسی که از دنیا رفته، پشت سرش حرف بزنی؟ ایشان نه فامیل ما بود ولی ما به خانوادهاش ارادت داشتیم. خودش و خواهرش فرشته بودند. دختر خواهرش، خانم مهری راسخ، در دانشگاه استاد بود و ولیعهد هم شاگرد ایشان بود. خواستند با چاقو ایشان را هلاک کنند، ایشان زخمی شد، ضارب را گرفتند ولی ایشان گفت نادان است و بچگی کرده و رضایت داد و رهایش کردند. آنقدر بخشش داشت.
خدا کند کسانی که در کارها هستند اینطور صبور، درستکار و دلرحم باشند، نه اینکه اگر کسی کلامی حرف بزند بگویند تو را در گونی میکنیم و میبریمت. من چند بار بهخاطر شهربانو خانم، مادربزرگت که ارادت داشتم و مورد احترام بود، از تو خواهش کردم. حال برای آخرین بار میگویم، نه از دیگران باسوادتری، نه کار خیری انجام میدهی. با قلب پاک زندگی کن، با مردم مهربان باش. هر چه سمپاشی کنی، خودت را سبک میکنی. نمیخواهی از دایی محترمت که بنده ارادت دارم بپرس، بگو ایشان اینطور گفته.
لازم است بدانید فردوست آدمی نمکنشناس و دروغگو بود. جناب دکتر اعیادی، پدرش جناب ابن ابهر بود که جد ما، مشهدی حسنعلی که بزرگ محله بالا بود، پسر بزرگش اغلامعلی را خدمتکار ایشان میکند. پدران ما و خود بنده با این عزیزان مراوده داشتیم. آقای اعیادی یک خواهر داشت، خانم دکتر ارجمند، عموی صاحب کارخانه ارج که بزرگترین خدمت را به ایران کرد. اکنون میتوان با پول زمین کارخانه ارج کل جاسب را خرید.
سپهبد ایادی منزل پدرش خیابان جامی پشت کلانتری مرکز بود. ایشان در همان منزل یک خانواده بیپناه به نام حسن را ساکن کرده بود که مجانی مواظب خانه باشند. بعد از ظهرها هم مراجعین را با یک چای و بیسکوییت پذیرایی میکرد. این مرد آنقدر سالم بود که چهار بیمارستان کمک کرد تا ساخته شود. شماره یک سر دوراهی یوسفآباد، شماره دو میان سنایی، شماره سه خیابان آزادی بعد از اسکندری و شماره چهار که اکنون بیمارستان طالقانی است. این بیمارستانها عین کریزک بودند و سالمندان بیپول را مجانی بستری میکردند. عموی من، علی اکبر، دربان یکی از آنها بود. حتی زایشگاه داشت که مجانی خدمات میداد. چند پیرمرد و پیرزن جاسبی را خودم بردم نامه گرفتم و خواباندیم. بعضیها حتی فوت کردند که نام نمیبرم شاید نوههایشان خوششان نیاید.
دکتر ایادی پزشک شاه بود و برای خراب کردنش، سریال "معمای شاه" را ساختند. ایشان دنبال پول نبود و مسئول فروشگاههای اتکا بود. یک نفر دیناری دزدی نمیکرد چون مدیریت داشت. دفتری داشت که سی چهل نفر افراد بیبضاعت را کمک میکرد. بنده مرتب رفت و آمد داشتم، آدمی به این سالمی وجود نداشت. آقای محترم دانشمند که فکر میکنی همه چیز میدانی، وقتی ایشان از ایران هم رفت فقط خانه پدری را داشت و آن را هم به حسن گفت از آن تو. هشتاد شغل داشت، پولهایش کجاست؟ سعی کن جوانی خودت را زیر دین نکنی. آنقدر سمپاشی نکن، خودت را سبک نکن. اگر در دستگاه دولت دزدی کرده بود، خیانت کرده بود، حق با شما بود. اکنون جوانانی که یک تیرکمان در دست داشتند، در جبهه و ادارات، در شهرها چند طبقه خانه و در دهات چند خانه دارند، از کجا آوردند؟ یک تیمسار مملکت ماشین از خودش نداشت، یک تخت یکنفره چوبی، یک یخچال ارج، یک زندگی ساده. حیف نیست کسی که از دنیا رفته، پشت سرش حرف بزنی؟ ایشان نه فامیل ما بود ولی ما به خانوادهاش ارادت داشتیم. خودش و خواهرش فرشته بودند. دختر خواهرش، خانم مهری راسخ، در دانشگاه استاد بود و ولیعهد هم شاگرد ایشان بود. خواستند با چاقو ایشان را هلاک کنند، ایشان زخمی شد، ضارب را گرفتند ولی ایشان گفت نادان است و بچگی کرده و رضایت داد و رهایش کردند. آنقدر بخشش داشت.
خدا کند کسانی که در کارها هستند اینطور صبور، درستکار و دلرحم باشند، نه اینکه اگر کسی کلامی حرف بزند بگویند تو را در گونی میکنیم و میبریمت. من چند بار بهخاطر شهربانو خانم، مادربزرگت که ارادت داشتم و مورد احترام بود، از تو خواهش کردم. حال برای آخرین بار میگویم، نه از دیگران باسوادتری، نه کار خیری انجام میدهی. با قلب پاک زندگی کن، با مردم مهربان باش. هر چه سمپاشی کنی، خودت را سبک میکنی. نمیخواهی از دایی محترمت که بنده ارادت دارم بپرس، بگو ایشان اینطور گفته.