با درود خدمت دوستان فرهیخته،
به نظر میرسد برخی از متون و پیامهای ارسالی به دلیل نبود اطلاعات کافی یا سوءبرداشت، دچار ابهام شدهاند. کاش آقای جمالی به جای تمرکز بر سازندگان و متراژ این محل، به دستاوردها و ثمرات آن اشاره میکرد.
این مکانها باید زمینهساز رشد، تربیت، تهذیب نفس، اعتماد و اعتقاد درست، و افزایش آگاهی باشند. اما متأسفانه بعد از چندین دهه فعالیت، به محل اختلاف، مشاجره، و تفرقه تبدیل شدهاند. روز به روز از تعداد مراجعین کاسته شده و اکنون فقط برای مراسمهای ختم استفاده میشود.
به نظر میرسد برخی از متون و پیامهای ارسالی به دلیل نبود اطلاعات کافی یا سوءبرداشت، دچار ابهام شدهاند. کاش آقای جمالی به جای تمرکز بر سازندگان و متراژ این محل، به دستاوردها و ثمرات آن اشاره میکرد.
این مکانها باید زمینهساز رشد، تربیت، تهذیب نفس، اعتماد و اعتقاد درست، و افزایش آگاهی باشند. اما متأسفانه بعد از چندین دهه فعالیت، به محل اختلاف، مشاجره، و تفرقه تبدیل شدهاند. روز به روز از تعداد مراجعین کاسته شده و اکنون فقط برای مراسمهای ختم استفاده میشود.
نمیدانم چه شد که این مسیر را طی کردیم، اما حدیث عاشقی را بر باد دادیم.
در طول این چند دهه، اتفاقات رخ داده باعث انشعاب و اختلاف میان افراد شده است. گویی دیگر نمیتوانیم حرفهای یکدیگر را بهدرستی درک کنیم. بدون تفکر و ملاحظه، به یکدیگر بیاحترامی میکنیم و از القاب نادرست استفاده مینماییم، گویی این رویه بخشی از فرهنگ ما شده است.
در اوایل انقلاب، وقایع ناگواری در این محیط کوچک رخ داد که اثرات نامطلوبی بر فرهنگ مردم گذاشت و منجر به ویرانی و ناکامیهای بسیاری شد. افراد بهایی بارها از مشکلات آن دوران، مهاجرت اجباری، و از دست دادن اموالشان سخن گفتهاند. اموال آنها در نهایت به دست بنیادهای مختلف افتاد و پس از چندین خرید و فروش، بخشی از آن توسط افراد غیر بومی تصاحب شد.
بزرگان و سالخوردگان آنها، با خاطرات تلخ و شیرین، در غربت و با ناراحتی از این اتفاقات از دنیا رفتند. فرزندان آنها نیز با بازگو کردن آن روزهای تلخ، یادآور زجرهای گذشتهاند.
اگرچه آنها به دلیل شرایط زمانه نتوانستند حق خود را بازپس گیرند، اما شاید در آن دوران میشد رویکرد دیگری را انتخاب کرد و بدون کینه و عداوت، این محل را آباد و شکوفا نگه داشت.
دلبستگی آنها به زادگاهشان هنوز پابرجاست، هرچند امروز نه نیازی به املاک دارند و نه رازی در میان است. شاید اگر احساسات این طایفه را درک کنیم و به جای آنها خود را تصور کنیم، قدری از نیشخندها و توهینها کاسته شود.
اختلاف نظر طبیعی است، اما باید یاد بگیریم که با وجود این اختلافها، همزیستی و همدلی داشته باشیم. در این جهان، مردم با عقاید و آیینهای مختلفی زندگی میکنند و هرکسی فکر میکند حقیقت در دیدگاه اوست. اما فقط خداوند است که میداند چه کسی در مسیر حق یا باطل است.
وظیفه ما احترام متقابل و ایجاد فضایی برای همفکری و همزیستی است تا از یکدیگر بیاموزیم و بدانیم که خود نیز اشکالات و ایراداتی داریم. شاید یکی از راههای کاهش این اختلافات، انتشار خاطرات و یادمانهای افرادی باشد که شاهد این وقایع بودهاند. این امر میتواند موجب راستیآزمایی و حل مشکلات شود.
دوستان عزیز، اگر در ارائه مطالب نمیتوانید از واژههای شایسته استفاده کنید یا سندی برای رد یا تأیید ندارید، لطفاً از اظهار نظر خودداری کنید تا از ناراحتی دیگران جلوگیری شود.
انشاءالله بتوانیم از توهین و بیاحترامی به یکدیگر دوری جوییم و با سعه صدر، تحمل و احترام را در جامعهمان بالا ببریم.
موفق و پایدار باشید.
در طول این چند دهه، اتفاقات رخ داده باعث انشعاب و اختلاف میان افراد شده است. گویی دیگر نمیتوانیم حرفهای یکدیگر را بهدرستی درک کنیم. بدون تفکر و ملاحظه، به یکدیگر بیاحترامی میکنیم و از القاب نادرست استفاده مینماییم، گویی این رویه بخشی از فرهنگ ما شده است.
در اوایل انقلاب، وقایع ناگواری در این محیط کوچک رخ داد که اثرات نامطلوبی بر فرهنگ مردم گذاشت و منجر به ویرانی و ناکامیهای بسیاری شد. افراد بهایی بارها از مشکلات آن دوران، مهاجرت اجباری، و از دست دادن اموالشان سخن گفتهاند. اموال آنها در نهایت به دست بنیادهای مختلف افتاد و پس از چندین خرید و فروش، بخشی از آن توسط افراد غیر بومی تصاحب شد.
بزرگان و سالخوردگان آنها، با خاطرات تلخ و شیرین، در غربت و با ناراحتی از این اتفاقات از دنیا رفتند. فرزندان آنها نیز با بازگو کردن آن روزهای تلخ، یادآور زجرهای گذشتهاند.
اگرچه آنها به دلیل شرایط زمانه نتوانستند حق خود را بازپس گیرند، اما شاید در آن دوران میشد رویکرد دیگری را انتخاب کرد و بدون کینه و عداوت، این محل را آباد و شکوفا نگه داشت.
دلبستگی آنها به زادگاهشان هنوز پابرجاست، هرچند امروز نه نیازی به املاک دارند و نه رازی در میان است. شاید اگر احساسات این طایفه را درک کنیم و به جای آنها خود را تصور کنیم، قدری از نیشخندها و توهینها کاسته شود.
اختلاف نظر طبیعی است، اما باید یاد بگیریم که با وجود این اختلافها، همزیستی و همدلی داشته باشیم. در این جهان، مردم با عقاید و آیینهای مختلفی زندگی میکنند و هرکسی فکر میکند حقیقت در دیدگاه اوست. اما فقط خداوند است که میداند چه کسی در مسیر حق یا باطل است.
وظیفه ما احترام متقابل و ایجاد فضایی برای همفکری و همزیستی است تا از یکدیگر بیاموزیم و بدانیم که خود نیز اشکالات و ایراداتی داریم. شاید یکی از راههای کاهش این اختلافات، انتشار خاطرات و یادمانهای افرادی باشد که شاهد این وقایع بودهاند. این امر میتواند موجب راستیآزمایی و حل مشکلات شود.
دوستان عزیز، اگر در ارائه مطالب نمیتوانید از واژههای شایسته استفاده کنید یا سندی برای رد یا تأیید ندارید، لطفاً از اظهار نظر خودداری کنید تا از ناراحتی دیگران جلوگیری شود.
انشاءالله بتوانیم از توهین و بیاحترامی به یکدیگر دوری جوییم و با سعه صدر، تحمل و احترام را در جامعهمان بالا ببریم.
موفق و پایدار باشید.