
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاکش باد
و فردوسی درباره مازندران چنین میگوید:
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است
نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون
گرازنده آهو به راغ اندرون
همیشه بیاساید از خفت و خوی
همه ساله هرجای رنگست و بوی
گلابست گویی به جویش روان
همی شاد گردد ز بویش روان
دی و بهمن و آذر و فرودین
همیشه پر از لاله بینی زمین
همه ساله خندان لب جویبار
به هر جای باز شکاری به کار
سراسر همه کشور آراسته
ز دیبا و دینار وز خواسته
بتان پرستنده با تاج زر
همه نامداران به زرین کمر
همین فردوسی که چنین زیبا درباره مازندران میسراید، درباره آینده مازندران با استفاده از پیشگوییهای کتاب اوستا میگوید که در آینده از دشت مازندران پیامبری پاکیزه و نیکخو و دارای فره ایزدی خواهد آمد و دین یزدان را به چهار گوشه عالم خواهد برد.
در شاهنامه اینطور میسراید:
از این پس بیاید یکی نامدار
ز دشت سواران نیزهگزار
یکی مرد پاکیزه نیکخوی
کزو دین یزدان شود چهار سوی
بتابد از او فره ایزدی
جهان گردد ایمن از او از بدی
مقصود فردوسی از "دشت سواران نیزهگزار" مازندران و از "فره ایزدی"، همان اسم "بهاالله" است به فارسی سره.