سید حبیبالله هاشمی در محلّه پائین کروگان در سال 1300 چشم به جهان گشود. نام پدر سید عباس سید حبیب و نام مادر نرگس خانم فرزند کربلائی حسین، برادر حاجی اسماعیل و مشهدی علیاکبر از بزرگان جاسب بودند. نرگس خانم و قمر خانم هر دو عروس سید حبیبالله پدربزرگ سید حبیب میشوند. قمر خانم همسر سید عبدالله و نرگس خانم همسر دوم سید عباس میشود. نرگس خانم دارای دو اولاد به نامهای آغابیگم و سید حبیب میشود و سید یحیی و سید علی و سید حسن برادرهای ناتنی آنها بودهاند. نرگس خانم مسلمان خیلی مؤمن و نمازخوان و اهل زندگی بوده است. پدر سید حبیب یعنی سید عباس چون زمستانها در کرمان حلوائی شکر ریز در کاشان میرفته است به دین اهمیت نمیداده است ولی سید عبدالله که خیلی مردی باهوش و با اراده بوده است و به زن برادر خود میگوید اگر دوست داری بچههایت را به درس اخلاق بفرست. نرگس خانم مخالفتی نمیکند و این دو خواهر برادر به درس اخلاق میرفتهاند.
0 Comments
حبیب الله زمانی در نوجوانی پدر خود را از دست داد و با راهنمائی دائیهایش به طهران آمد و در داروخانهها و شرکت داروئی در کنار صاحب کاری حکیم چند سال کار کرد . او از بچگی به قول خودش شیطان، با نمک و فرز بود. همیشه میگفت فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه. چند سال کار میکرد و پول جمع مینمود و مقداری برای مادر به جاسب میفرستاد و مقداری خرج خوردن و کرایه خانه مینمود. او در منزل عمو نعمت یزدانی در چهارراه وثوق یک اطاق میگیرد و دو سال به سربازی میرود. وقتی از سربازی باز میگردد، شخصی که او را میشناخته و میداند او بهائی و آدم سالمی است او را به شهرداری میبرد و استخدام مینماید. با اینکه ایشان شش کلاس بیشتر سواد نداشت ولی مسئولیتهائی جهت پارکها به او میدادند و چندین پرسنل پارک زیر نظر او بودند. همیشه میگفت به کارگرها میگویم کارهایتان را درست انجام دهید و از زیر کار فرار نکنید. با شما رفیقم وگرنه عصبانی خواهم شد. مدیریت و ابهتی داشت که همه فرمانبر او بودند و از او راضی بودند. گوشهای از خاطرات سرکار خانم پریچهر یزدانی، آخرین فرزند آقای عبدالحسین یزدانی نوه محمد خلیل یزدانی و عمه نبات هوالله پروردگارا قلب صافی چون در عطا فرما. ع ع از زمانیکه چشم به جهان گشودم و پدر و مادرم را شناختم، به یاد دادم منزل ما در محلّه بالای کروگان جاسب منزلی بسیار بزرگ با چشم اندازی بسیار زیبا و دلنشین بود. مساحت خانه و باغچههای جلو و مجاور آن در حدود بیش از ۲۰۰۰ هزار متر و جنب حمام احبّای جاسب جلو منزل انواع درخت میوهها قرار داشت. از بچگی پدر و مادر مهربانم و گوهر خانم که اهل نراق بود، فقط و فقط هدفشان تعلیم و تربیت اولادها بود که با مردم جاسب مهربان باشیم و به همه احترام بگذاریم و به همه سلام کنیم و به همه محبّت داشته باشیم. پدرم میگفت به همسایگان مسلمان باید بیشتر محبّت کنیم تا بدانند آنها با ما فرقی ندارند و ما آنها را دوست داریم. غلام عباس شیرازی در سال 1328 در احمدآباد نراق چشم به جهان گشود. پدر او امیرخان شیرازی و مادرش شهربانو ناصری بود. در آحمدآباد در آغوش پدر و مادر زحمتکش رشد و نمو نمود و شش ساله که شد چون مدرسه نبود به کروگان جاسب نزد جوجون قمی خود یعنی مادر بزرگ مادریش آمد و مشغول درس خواندن بود. برای مادربزرگش آب از آب انبار میآورد و هیزم جهت گرم کردن تهیه میکرد. در کارها با مادربزرگ همکاری میکرد و درس هم میخواند و تابستانها پیش والدین در احمدآباد میرفت. از بچگی خیلی زرنگ و کاری بود و ششم ابتدایی را که خواند و پدرش هم به جاسب آمد با پدر و مادر در مزرعه سردیون مشغول کار و کشاورزی شد و بعد به طهران آمد و زود عاشق شد و اصرار نمود و با شریفه محمدی دختر آسید میرزا که دختری پخته و عاقل بود، ازدواج نمود و به طهران آمدند و با هر مشکلاتی بود لوازم منزل تهیه نمودند. خانمش قالی میبافت و خودش در چند مغازه کار کرد و مدّتی بعد که گواهی رانندگی گرفته بود، شوفر تاکسی شده بود و چند سالی هم نزد آقای فؤاد یزدان فر داماد آقای عنایتالله اعلائی کار کرد و او را بیمه کردند. ایشان پس از سالها توانست خانه کوچکی تهیه نماید و در آن با آرامش زندگی کند. غلام عباس میگفت من واقعاً غلام عباس هستم ولی غلام حضرت عبدالبهاء هستم که نامش عباس است و پدرش گفته بود تو باید خادم در راه او باشی. ایشان فرزند سید نساء آن چهره نورانی تابناک و سید عباس نصراللهی فرزند صدری که تا آخرالحیات حزب باد بود و هرگز دین و ایمان او معلوم نبود. در زمانیکه سید نساء آن زن دلیر و زیبا و خوش کلام و مهربان در قید حیات بود، سید عباس همسر او رفت و زنی ثروتمند از کاشان به خاطر املاک او در جاسب را گرفت و دارای یک پسر به نام مصطفی شد که در کاشان زندگی میکند و با هیچکس ارتباطی ندارد اما سید نساء بچهها را در آغوش خود پرورش داد مخصوصاً آقا فضل الله که اولاد آخری بود. البته ایشان چشمه بود که از خود هم آب داشت. این الفاظ ساده ما جاسبیها است. آقا فضل الله دو برادر از خود بزرگتر به نامهای فتحالله و یدالله داشت که خدا هر سه بیامرزد. آقا فضل الله از کودکی و نوجوانی عاشق کتاب و جلسات امری بود به حدّی محفوظات و زبانی شیوا داشت که در هر جمعی سخنان او همه را به وجد و طرب میآورد. ایشان تمام شرح حال زندگی و مشکلات و مصائب را با قلم شیوای خود مرقوم نموده است، قبل از اینکه مریض شود و به بیمارستان برود و صعود نماید. قلم عاجز است که در وصف چنین خادم برازنده ای، چنین کاتب باسواد و با علمی، با خط زیبا و بینظیری که داشت، کلامی نوشت. شرح مریضی و فوت و مراسم ایشان که باعث اثبات حقانیت امر نازنین و وحدت بین فامیل و اقوام و همشهریها بود این چنین است که مختصری می نویسیم. دو هفته قبل از سکته ایشان در منزل دامادش آقای منوچهر ناصری جلسه یادبودی به افتخار و یادبود جناب فتحالله ناصری منعقد بود و ایشان هم تشریف داشتند. بسیار صحبتهای شیرین و نصایح مشفقانهای داشتند که به جمع حاضر نمودند و همه لذّت بردند. از دنیای بیوفا و محبت جمیع بشر و اتحاد بین فرزندان مطالبی بیان نمودند که به قلب هر انسانی آگاه میشد که ندائی از رفتن از این عالم را سر میدهد و در شعرها و نوشتهها و صحبتهایش تذکّر میداد که وقت رفتن است. رحمت الله سومین فرزند محمد خلیل یزدانی و عمه نبات در تاریخ 1286 شمسی در قریه کروگان جاسب در محلّه بالا به دنیا آمد و در مدّت کوتاهی نزد آقای فردوسی سواد یاد گرفت و با برادران و پدر بزرگوارش به کشاورزی مشغول بود و مادرش عمه نبات که قابله ماهری بود، خدمت را به خلق جاسب تمام کرده بود. زنی بسیار نورانی و مهربان و نجیب بود روحش شاد. بعد از فوت عمه نبات مادر آقای یزدانی پدرش تنها بود و در ورودی درب خانه اطاقی بود که محمد خلیل آخر عمر آنجا بود و شبی اعضای محفل را طلب میکند که بنده عمرم به پایان رسیده است و نفت چراغ تمام شده است و همان شب وداع نمود و با آداب روحانی و بهائی او را به خاک سپردند. رحمت الله در سال 1310 با خانم شمسی اعلائی فرزند کاظم علی و قدسیه خانم ازدواج مینماید و صاحب 8 اولاد میشود که دو نفر از آنها در کودکی فوت مینمایند و افسر خانم که متولد 1314 میباشد، اولین اولاد اوست و با پسر عمویش مرحوم حبیب الله یزدانی ازدواج مینماید. چون بچه سال بودند و توافق و محبّتی نبود، شکست خورده و به خانه پدر برمیگردد و بعد از چهار سال با اسماعیل اسماعیلی ازدواج مینماید و ثمره ازدواج او 4 اولاد میباشد. آقای بهرام یزدانی فرزند سوم آقای رحمتالله یزدانی و شمسی خانم اعلائی بود که در سال 1321 در کروگان جاسب چشم بر جهان گشود. شرق جاسب کوی سلالت و ولیجا و گورو و غرب کوی بونخو، شمال کوه بقله سیاه و جنوب کوه اول نراق و ازنا را مشاهده نمود و در آغوش مادر پرورش یافت و با برادر خود نورالله و پسر عموهایش قدرت الله و امین الله یزدانی و عزت الله یزدانی که در جوانی صعود مینماید، با راهنمائی پدرانشان دو باغ درست کردند. هر باغی در حدود بیش از هزار متر بود و دیواری دور آن گذاشتند و دربی و قفلی باغها مجاور یکدیگر قرار داشتند و ظرف سه سال باغها به بار نشست و مقدار زیادی انگور و میوه و بادام داشت. این باغها که از ثمر زحمت این جوانان برومند به دست آمده بود تا سالهای قبل از انقلاب معروف و مشهور بودند که بعد در اثر خشکسالی و بیصاحبی فقط ته دیوار آنها و جای آن خشک و لم یزرع باقی مانده است. البته روبروی آنها باغ معتقدی باغ ناصری نجات الله و باغهای دیگر در روی گدار گله که به نام روحانی و فروغی و سید هدایت بود، قرار داشت و باغ سید هدایت و فروغی قدرتی درخت دارند. آقای فتح الله ناصری فرزند محمد علی ناصری و نقلی خانم (دختر عبدالحسین یزدانی) می باشد. ایشان در سال 1300 شمسی در کروگان جاسب چشم به جهان گشود و نقلی خانم در سال 1307 به دنیا آمد و در سال 1323 ازدواج نمودند. فتح الله ناصری در بچگی در جاسب در آغوش پدر و مادر پرورش یافت و به همراه پدر و کلّ اعضای خانواده به احمدآباد نراق جهت مهاجرت تشریف بردند، متأسفانه در احمدآباد مدرسهای نبود که او برای کسب علم به آنجا مراجعه کند ولی با این حال او نزد پدر محبوب خود استقامت و پایداری در ایمان را خوب آموخته بود. در مزرعهای در احمد آباد نراق که چند خانوار زندگی میکردند به پرورش کشاورزی و دام دارای و مرغ و خروس میپرداختند و امرار معاش میکردند. آقای ناصری قد بلند و هیکل بسیار قوی داشت و بسیار با دل و جرأت بود و از هیچ چیز ترسی نداشت و دراحمدآباد و نراق به شجاعت و قوی بودن و پشت کار معروف بود. فتح الله ناصری در 18 تا 20 سالگی به خدمت سربازی میرود و دلاورانه به مرز و بوم خود خدمت میکند. از سربازی که باز میگردد، در اوایل سال 1323 ازدواج میکند و عروس خانم که نامش نقلی بود را به آن ولایت میبرد. نقلی خانم هم دختری زحمتکش و فعال و قالی بافی هنرمند بود و دوش تا دوش همسرش بکار مشغول میشود.این دو عزیز نه(۹) اولاد که بعداً شرح خواهم داد، تحویل اجتماع میدهد که همگی در ظلّ سدره عنايت الهی ساکن و مستريح میباشند. |
مدیردر این قسمت می پردازیم به ذکر سرگذشت بهاییان و شخصیت های گذشته و حال جاسب که در جای جای ایران و جهان در گذشته و حال زیسته اند و به خدمت پرداخته اند آرشیو مطالب
October 2023
دسته بندی ها
All
|